بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب جامعه شناسی آموزش و پرورش تألیف دکتر علی علاقبند

فصل اول : كليات

مقدمه : آموزش وپرورش،فراگردی زگهواره تا گور است و در هر جامعه اي و درهر دوره اي از زندگي بشر از گذشته تا كنون ، در جوامع ساده تا پيچيده به اشكال گوناگوني بوده است، ازيادگيري براساس تجربه هاي زندگي تا آموزش هاي آموزشگاهي، بنا براين آموزش وپرورش يك پديده ي اجتماعي است ومثل هر پديده ي اجتماعي موضوع مورد مطالعه ي جامعه شناسي است.

جامعه شناسي : جامعه شناسي به زبان ساده مطالعه ي پديده ي اجتماعي است وبه کنش و واکنش ها وتأثیرات متقابل انسان وجامعه مربوط است به عبارت دیگر جامعه شناسي برای کشف الگوهای مشترک یا متفاوت زندگی در قلمرو پردامنه ی زندگی انسان درگروه ها وجامعه هاف به مطالعه و تحقیق می پردازد.

علاوه برجامعه شناسی سایررشته های علوم اجتماعی هرکدام با جنبه ای از زندگی گروهی واجتماعی انسان از جمله آموزش وپرورش سروکار دارند. درواقع فهم درست تر وسنجیده تررفتار انسان مستلزم استفاده از رویکرد میان رشته ای است.

لذا جامعه شناسی آموزش وپرورش یکی از چند رشته ای است که به فهم ماهیت ومنش پیچیده ی آموزش و پرورش یاری می رساند و وجه تمایز آن با سایر رشته ها در نوع پرسش ها وروش تحلیل آن است.

جامعه شناسي آموزش وپرورش: آموزش و پرورش، پديده‌‌اي است كه آشكار يا نهان در تمام اركان و نهادهاي اجتماعي جاي دارد و از راه تاثيرات متقابل در كل نظام اجتماعي نفوذ مي‌كند. فراگرد آموزش و پرورش، متضمن تركيبي ازروابط وكنش‌هاي متقابل اجتماعي است. تحليل جامعه‌شناختي آن هم مي‌تواند به آموزش وپرورش رسمي كه تحت شرايط معين درآموزشگاه ها صورت مي‌گيردوهم به فراگردهاي تربيتي بي‌شماري كه در خانواده ومحيط زندگي به صورت منفي اتفاق مي‌افتد ناظر باشد. «به طوركلي جامعه‌شناسي آموزش و پرورش برمطالعه روابط ميان آموزش وپرورش وجامعه، از طريق كاربرد منظم دانش، مفاهيم، نظريه‌ها، روشها و فنون جامعه‌شناسي، اطلاق مي‌شود. در تعريفي ديگر، جامعه‌شناسي آموزش و پرورش عبارت است از: تحليل علمي الگوها و فراگردهاي اجتماعي دخيل در نظام آموزش و پرورش(بروك اور و اريكسون ۱۹۷۵).

منظور از نظام آموزش و پرورش الگوي كلي نهادها و سازمانهاي رسمي جامعه است كه به واسطه آن معارف و ميراث فرهنگي منتقل و پرورش و رشد اجتماعي و شخص افراد جامعه ميسر مي‌شود».

به طور کلی هدف جامعه شناسی آموزش وپرورش آن است که پدیده آموزش وپرورش ، نحوه ی تشکل وسازمان دهی وکارکردهای آن در زندگی اجتماعی مطالعه می کند.

ضرورت آموزش جامعه شناختي آموزش و پرورش: جامعه سی آموزش و پرورش بيش از سه ربع قرن، يكي از دروس دانشگاهي رشته هاي علوم تربيتي و اجتماعي بوده است. ولي پس از تثبيت آن به عنوان يكي از شاخه هاي تخصصي رشته جامعه شناختي و گسترش دانش نظري و كاربردي آن، اهميت و ضرورت آموزش آن براي دانشجويان علوم تربيتي و جامعه شناسي محسوستر شده است.

به طور كلي، دانش جامعه شناسي آموزش و پرورش، مي تواند براي والدين، معلمان و كارگزاران آموزش و پرورش، آگاهيهاي سودمندي در زمينه درك و تشخيص مسائل تربيتي و حل آنها فراهم كند. از اين رو، آموزش آن در رشته هاي مختلف مي تواند مفيد باشد. مولفان و صاحبنظران اين رشته، دلايل مهمي براي تدريس جامعه شناسي آموزش و پرورش به دانشجويان رشته هاي آموزش و پرورش قايل شده اند كه به پاره اي از آنها، به شرح زير اشاره مي كنيم.

۱- با گسترش روزافزون آموزش وپرورش، دانش آموزان گوناگوني ازخاستگاههاي اجتماعي مختلف، باتفاوتهاي فردي، خانوادگي، طبقه اجتماعي، قومي وزباني، به آموزشگاهها سرازيرمي شوند. يكپارچه سازي آنان، درچارچوب كلاس درس و مدرسه، مستلزم فهم عميق تفاوتهاي اجتماعي آنان و اثرات اين خصايص بر يادگيري و پيشرفت تحصيلي است. معلمان، مديران آموزشي، مربيان و كارشناسان آموزش و پرورش، براي حل مسائل و مشكلاتي كه اين عوامل پديد مي آوردند، به ابزارهاي مفهومي و مهارتهاي اجتماعي نيازدارند تا هريك درحوزه كارخود بتوانند با اثربخشي عمل كنند. جامعه شناسي آموزش و پرورش، دانش و معلومات لازم در اين زمينه را براي آنان ميسر مي سازد.

۲- جامعه شناسي آموزش و پرورش بينش كاملتري نسبت به مدرسه، جامعه و دانش آموزان فراهم مي كند كه دروس ديگر، مثل روان شناسي تربيتي، فلسفه آموزش و پرورش و تاريخ آموزش و پرورشبه تنهايي قادر نيسشتند. در واقع اين درس تعادلي در دانش رفتاري معلم و مربي به وجود مي آورد كه بدون آن، چنين تعادلي دشوار است.

۳- امروزه،كارآموزش وتربيت، بدون تكيه بريافته هاي علمي مربوط به تاثيرعوامل اجتماعي برامريادگيري، فاقد اثربخشي لازم است. آموزش جامعه شناسي آموزش و پرورش، در جوار ساير دروس علمي، كارگزاران آموزش و پرورش را با يافته هاي جديد، در زمينه اثرات عوامل گوناگون اجتماعي بر يادگيري و پيشرفت تحصيلي آشنا مي سازد.

۴-مطالعه جامعه شناسي آموزش و پرورش ،كارگزاران آموزش و پرورش را، از لحاظ نگرش و رفتار، از قيد تنگ نظريها و تعصبات مي رهاند؛ زيرا با وسعت بخشيدن به چشم انداز حرفه اي آنها؛‌ تجربه هاي آنها را معنا دار ساخته، آنها را نسبت به تفاوتهاي فرهنگي، ديني، اجتماعي، نگرشي و رفتاري در محيطهاي آموزشي، حساس مي سازد.

۵- كارگزاراني كه مسئوليت خطير سياست گذاريها و تصميم گيريهاي تربيتي را بر عهده دارند، به مدد دانش جامعه شناسي آموزش و پرورش،‌از نيروهاي اجتماعي موثر بر آموزش و پرورش و طرق اثرپذيري نظام آموزش و پرورش از آنها، آگاهي پيدا كرده، ودر انجام وظايف حساس خود، مي توانند با اشراف بيشتري عمل كنند.

۶- جامعه شناسي آموزش و پرورش به تمام كارگزاران آموزش و پرورش كمك مي كند كه از نقشها و وظايف گوناگون موجود در ميحط هاي آموزشي، در ارتباط با هدفهاي آموزش و پرورش، تصوير درستي به دست آورده و ضرورت ايجاد هماهنگي بين انتظارات مختلف را درك نمايند.

۷- سرانجام، دانش جامعه شناسي آموزش و پرورش، همراه با روان شناسي تربيتي و فلسفه آموزش و پرورش، مي تواند در تعيين هدفها و خط مشي هاي آموزش و پرورش، هدفهاي رفتاري و عملي مدرسه وكلاس، مددكار باشد. همان طور كه روان شناس تربيتي به تعيين عملكرد آموزشي فردي مي پردازد، جامعه شناسي آموزش و پرورش مي تواند به تعيين هدفهاي رفتار گروهي و اجتماعي در برنامه هاي آموزشي كمك كند.

رويكرد هاي نظري در جامعه شناسي آموزش و پرورش:

مطالعات جامعه‌شناسي آموزش و پرورش، در سه زمينه‌ي مهم، تمركز يافته‌اند:

نظام‌هاي بزرگ آموزش و پرورش، نهادهاي آموزشي خاص و تعامل در محيط‌‌هاي آموزشي. ذيلاً سه رويكرد نظري مهم جامعه‌شناسي را به اختصار شرح مي‌دهيم: رويكردهاي كاركردگرايي و تضاد،‌ با ديدي كلان‌نگر به جامعه و روابط اجتماعي مي‌نگرند. در صورتي كه رويكرد تعاملي با نگاهي خردنگر، روابط مقابل ميان افراد و گروههاي كوچك را مطالعه مي‌كند.

۱ـ ديدگاه كاركردگرايي: اين دو رويكرد نظري كه از آن به عنوان نظريه‌ي توافق نام برده مي‌شود، نظام جامعه نهادهاي آن را، متشكل از اجزاي همبسته‌اي مي‌داند كه دو پيوند با يكديگر فعاليت كرده هركدام كاركرد لازم و معيني را براي گردش كار و بقاي كل جامعه انجام مي‌دهند. الگوي كلي روابط متقابل بين اجزاي نظام جامعه، ساختار آن را تشكيل مي‌دهد در اين ساختار، هريك از اجزاء، كاركرد يا نقش ويژه‌اي در ارتباط با ساير اجزاء و كل نظام بر عهده دارند، پيوند و هماهنگي ميان اجزا، يگانگي و يكپارچگي نظام را به وجود مي آورد. علي‌رغم تغييراتي كه در اجزا و نهادهاي اجتماعي اتفاق مي‌افتد. همواره در آن تعادلي برقرار مي‌شود كه ثبات و پايداري نظام را تضمين مي‌كند وسرانجام توافق در ظام ازطريق جامعه‌پذيري والقاي ارزش‌هاي اساسي به اعضاء، حاصل میگردد.

تحليل نظام آموزش وپرورش از ديدگاه كاركردگرايي: از اين ديدگاه، نظام آموزشي به عنوان بخش لاينفكي ازكل نظام جامعه تلقي مي‌شود كه كاركردهايي نظيرانتقال فرهنگ وجامعه‌پذيري را،براي حفظ نظام اجتماعي جامعه، انجام مي‌دهد.جامعه‌شناساني كه به شيوه‌ي كاركردي، آموزش و پرورش را مطالعه مي‌كند غالباً‌ آن را به عنوان نهاد اجتماعي و از لحاظ ساختار وكاركردهاي سازماني، نقش‌ها و فعاليت‌هاي سازمان‌ها و تحقق اهداف ومقاصد آن مدنظرقرار مي‌دهند. منتقدان اين روش بر آن‌ها كه رويكرد كاركردي، آرمان‌ها، ارزش‌ها، علايق و انتظارات گروههاي مختلف و متضاد جامعه را، در ارتباط با هدف‌ها وبرنامه‌هاي نظام آموزشي ناديده مي‌گيرد. انتقاد ديگر، دشواري تحليل كنش‌هاي متقابل وپويائيهاي موجود درمحيط‌‌هاي آموزشي ـ نظيرروابط مقابل ميان دانش‌آموزان و معلمان ـ از اين ديدگاه است. افزون بر آن، اين رويكرد با محتواي فراگرد آموزش و پرورش كاري ندارد. علي‌رغم اين نگرش، افراد در ساختار نظام آموزشي، فقط ايفاگر نقش يا كاركرد به شمار نمي‌روند بلكه نقش و كاركرد خود را مي‌آفرينند و تغيير مي‌دهند. سرانجام اين نظريه به صورت ضمني فرض مي‌كند كه تغيير در نظام، تدريجي و آگاهانه بوده، تعادل آن را بر هم نمي‌زند كه اين امر به وضوح در همه موقعيت‌هاي اجتماعي صحت ندارد. ۲- ديدگاه ستيزيا تضاد: درحالي كه نظريه توافقي بر يگانگي وثبات تكيه دارد ديدگاه تضادي برماهيت اجبارتاكيدمي ورزد.اين نظريه برآن است وجود گروههاي ذينفع ورقابت جوهمواره جامعه رادرمعرض كشمكش قرارميدهد صاحبنظران اين ديدگاه آموزش وپرورش را به منزله ي نوعي ابزار دردست نظام سرمايه داري تلقي ميكنند

۳- نظريه تعامل گرا : دو نظريه تعامل گرا كه در قلمرو آموزش وپرورش سودمند است

يكي نظريه برچسب وديگري نظريه ي مبادله مي باشد .

طبق نظريه برچسب اگر به كودكي به كرات گفته شود كودن است او اين موضوع را به كنوان وجهي از خود انگاري خود مي پذيرد وبراساس آن عمل ميكند .

طبق نظره ي مبادله كنش هاي متقابل ما متضمن دادوستد است يعني كنش هاي متقابل، افراد وگروه ها رابه الزامات وتعهداتي مقيد مي سازد استفاده از اين نظريه ها در آموزش وپرورش باعث تسهيل در فهم پويايي محيط هاي آموزشي مي گردد .

رويكرد هاي ياد شده وقتي در كنار هم وبه شكل تركيبي مورد استفاده قرار گيرند مي توانند درك وسيع تري هم درمورد ساختارهاي نظام تعليم وتربيت وهم درمورد تعامل گروه ها در محيط هاي آموزشي مدد ميرسانند.

اصول جامعه شناسي آموزش و پرورش

روشهاي مطالعه و محتواي دروس جامعه شناسي آموزش و پرورش به عنوان يك رشته دانشگاهي،بسيارمتغيراست وبا رويكردهاي متفاوتي در دانشگاهها آموزش داده مي شود.ازاين رو،براي جلوگيري ازسردرگمي اعمال محدويتهاي برپايه اصول زير،لازم بنظرميرسد(پريكارد و باكستون، ۱۹۷۳)؛

۱- اولين اصل حاكم بر مطالعه جامعه شناختي آموزش و پرورش ، اين است كه دانش و معرفت مربوط به روش شناسي عملي به دست مي آيد. بدين منظور، بايد از روشهاي عيني تحقيق استفاده شود.

۲- دانش يا مهارتهايي كه به دست مي ايد يا آموزش داده مي شود، بايد برفراگردهاي آموزشي وپرورشي جامعه متمركزباشد. اين رشته، به آموزش وپرورش دروسيعترين معناي آن علاقه مند است؛ يعني،علاوه برآموزش وپروش مدرسه اي،فرهنگ پذيري و جامعه پذيري درموقعيتهاي اجتماعي را، به طوركلي، درمركز توجه خود قرارمي دهد.

۳- سومين اصلي كه گستره جامعه شناسي آموزش و پرورش را مشخص مي كند، نوعي واحدهاي جمعيتي مناسب براي مطالعه است كه منظور از آن، افراد و گروههاي است كه در فراگرد آموزش و پروش به نحوي شركت يا دخالت داشته، بر آن تاثير مي گذارند؛ از جمله، دانش آموزان، معلمان، خانواده ها ، مديران، اعضاي شوراهاي مدرسه، مردم محل، صاحبنظران و كارگزاران آموزش و پرورش.

۴- چهارمين عامل مشخص كننده حيطه مطالعاتي اين رشته، ويژگيهاي روابط اجتماعي ميان افراد و گروههاي است كه مورد مطالعه قرار مي گيرند. مثل روابط گروه همالان، كشمكشهاي ميان معلمان و مديران، ادراكات از نقظ و وظايف در ميحط آموزشي و… مطالعه اين روابط بايد درچارچوب نظريه ها و با استفاده از روشهاي عيني صورت گيرد.

سؤال های فصل:

– اهميت وضرورت مطالعات جامعه شناختي درحوزه ي تعليم وتربیت رابنويسيد.

– تعریف جامعه شناسی وجامعه شناسی آموزش وپرورش را بنویسید.

– منظور از اینکه فهم درست تر وسنجیده تررفتار انسان مستلزم استفاده از رویکرد چند رشته ای است چیست .

– نقش آموزش وپرورش در جامعه را درگذشته وحال را به اختصار مقايسه كنيد.

– اصول جامعه شناسي آموزش وپرورش رابنویسد.

– تحليل نهادي آموزش وپرورش را بنويسيد. – هرکدام ازدیدگاه ها ورویکردهای نظری کارکرد گرایی ( توافقی) ، تضادگرایی ( ستیز) و تعامل گرایی(برچسب و مبادله) را درجامعه شناسی به طورجداگانه توضیح دهید وبراساس آن ها نقش وجایگاه تعلیم وتربیت را تحلیل کنید.

– در كدام ديدگاه (رويكرد) نظام آموزشي بخش لاينفكي از نظام اجتماعي تلقي مي شود؟ – كدام ديدگاه بر ماهيت اجبار وتغيير درجامعه تاكيد مي ورزد ؟

– انتقادهای وارد بر هرکدام از دیدگاه های کارکرد گرایی ، تضادگرایی و تعامل گرایی را بنویسید. – دركدام ديدگاه ، كنش هاي متقابل ما متضمن دادوستد است يعني كنش هاي متقابل، افراد وگروه ها رابه الزامات وتعهداتي مقيد مي سازد؟

– ناديده گرفتن آرمان ها،ارزش هاوانتظارات گروه هاي مختلف ومتضادجامعه، درارتباط باهدف هاوبرنامه هاي نظام آموزشي، ازجمله ي انتقادها بركدام رويكرد مي باشد؟

فصل دوم : جامعه و آموزش و پرورش

استمراروبقای هرجامعه‌‌مستلزم آن است که مجموع باورها، ارزش ها، رفتارها، گرایشها، دانش‌هاومهارتهای آن به نسل های جدیدمنتقل شود. ساخت وکار ( mechanism ) یاوسیله این انتقال، آموزش پرورش است.

آموزش و پرورش به معنی اعم، مترادف با جامعه پذیری است، یعنی، فراگردی که افراد ازطریق آن به یادگیری نقشها، قواعد، روابط و بطور کلی ، فرهنگ جامعه خود می‌پردازند.

وبه معنی اخص، فراگردی است که افراد به واسطه آن دروضعیتهای اجتماعی سازمان یافته، درمعرض آموزش منظم دانشها، مهارتها، رفتارها وگرایش های معین قرارمی‌گیرند.

درهر جامعه، این وضعیتها درقالب نظام آموزش وپرورش وسازمانهای رسمی آن تشکل می‌یابند.

نظام آموزش وپرورش،پديده ي عامي است كه در تمام جوامع امروز حضوردارد ولي با وجود اين كه ساختاروطرزكارآن ازجامعه اي به جامعه ي ديگر متفاوت است اماداراي ويژگي مشتركي درهمه جوامع مي باشد .

پيدايي و و توسعه ي اين نظام ها حاكي از اهميت وضرورت انتقال و حفظ ميراث فرهنگي، القاي الگوهاي فكري وارزش هاي اجتماعي، توسعه وترويج دانش هاوفنون در هرجامعه است.

براي درك ضرورت ونحوه ي شكل پذيري و رواج آن لازم است تآملي اجمالي به پيدايي وسيرتحول تعليم وتربيت ازجامعه ي ابتدايي تاجامعه ي پيچيده ي امروز داشته باشيم.

آموزش و پرورش در جامعه ابتدایی : در جامعه ساده ابتدایی ، آموزش و پرورش هدف و منظورآگاهانه‌ای نداشت. هر فرد پس از تولد، به تدریج، طی مراحل مختلف زندگی، متناسب با سن موقعیت اجتماعی خویش سازگاریهای لازم با محیط اجتماعی را فرا گرفته، از طریق یادگیری موازین اجتماعی والگوهای رفتاری، طی ترتیباتی به زندگی بزرگسالی راه می‌یافت، مثلاً درامرگردآوری خوراک ، یافتن جانوران زخمی یا جمع آوری میوه‌ها و ریشه‌های خوردنی گیاهان، نوجوان، با پدرهمراهی کرده راه و رسم کار را یاد می‌گرفت. از این رو، کسب آمادگی برای انجام دادن فعالیتهای روزمره ي زندگی، هدف آموزشی یا پرورشی آگاهانه‌ای نداشت .

پیدایی آموزش و پرورش رسمی : مراحل مختلف آموزش و پرورش انسان، طی قرنها، ازراه مشارکت درزندگی گروهی و اجتماعی انجام می گرفت. که دراین مدت نسبتا طولانی، بدون اینکه وسیله یا سازمان رسمی خاصی برای آموزش و پرورش درکارباشد، افراد بالغ و بزرگسال، توجه و کوشش زیادی را صرف آموزش و پرورش نوباوگان و نوجوانان جامعه می کردند. هدایت آگاهانه امریادگیری بسیارجلوتر ازشكل گيري مراکزرسمی آموزشی بوده است به طوري كه ارزش هر کارکردی قبل ازاین که به صورت یک کارکردرسمی ومورد قبول جامعه تثبيت شود اول باید به طورغیر رسمی تثبيت گردد. میدانیم که منشا اصلی همه نهادهای اجتماعی خانواده است بنابراین سرآغاز آموزش و پرورش را باید درخانواده جستجو کرد. در گذشته خانواده تمام كاركرد هاي لازم براي بقاء زندگي اجتماعي ازجمله تعليم وتربيت را برعهده داشت .ولي به تدريج با پيچيده تر شدن جامعه نهادهاي اجتماعي ازجمله نهاد تعليم وتربيت از خانواده مستقل گرديده وبسياري از كاركرد هاي خانواده به اين نهاد محول گرديد. پیچیدگی روزافزون زندگی اجتماعی ، موجب تنوع و کثرت تقسیم کار اجتماعی گردید. در این شرایط ، هر مرحله ازگردش کاردرجامعه، کسب مهارتهایی کم و بیش متناسب با نوع و کیفیت کار را الزامی می‌ساخت، زیرا که اعضای جامعه قادر نبودند بدون آموختن مهارتهای لازم، کارها و وظایف خود را انجام دهند. انباشت تدریجی دانشها ، مهارتها و فنون کاروزندگی اجتماعی، اندیشه حفظ و انتقال این دستاوردها را پدید آورد . بنابراین، از هنگامی که انسان با قصدی آگاهانه ، وسایل آموزش و یادگیری فرزندان خود را فراهم ساخت، آموزش و پرورش رسمی پدید آمد و تشکل آن آغاز شد.

تشکل نظام آموزشی : اولین کسایی که به طوررسمی باهدف آگاهانه به امرآموزش و پرورش پرداختند افرادی بودند که ازلحاظ دانش وتجربه و مهارت برسایراعضای گروه اجتماعی خود برتری داشتند و گروه هم درمواقع بحرانی، برای بقای خود و دفاع ازخویش معمولا به آنان متوسل مي شد و زمینه اولیه آموزش و پرورش رسمی به تدریج در پرتو وجود این افراد فراهم شد. (مثلا از یک مرد جنگی یا شکارچی ماهرانتظارمیرفت که نه تنها پسران خود، بلکه پسران خویشاوندان خود را نیز تعلیم بدهند. یا مثلا ازمادرانی که دارای قدرت درفنون خانه و اجتماع کارآمد بودند، انتظار میرفت که مهارتهای لازم و اختصاصی خانواده را به دختران بیاموزند.) اولین کوششهای منظم انتقال این دستاوردها ازگروه به نسل جوانتر، به صورت اعتقادات و اعمال دینی شکل پذیرفته. اعتقاد به اینکه نیروهای فوق طبیعی بر تمام پدیده های هستی تسلط دارند به پیدایی آیین های پرستش انجامید. این بخش از میراث اجتماعی تمام شئون زندگی را تحت سلطه خود قرارمی داد. وانسان تحت نفوذ این میراث با توسل به دعا و قربانی، به پرستش قوای فوق طبیعی پرداخت تا ازاین طریق نیروهای زندگی ومرگ، بلاهاو بیماریها، قحطی و گرسنگی، وفورخوراکی و جنگ و صلح را تحت سلطه خودش دربیاورد. وازاین میراث به دقت محافظت می کردند. به تدریج کسانی پیدا شدند که اختصاصا حفظ و تحکیم این نوع سنت ها و مناسک را به عهده گرفتند. در نتیجه آموزش امور ومهارتهای مورد نیازگروه اجتماعی، به وسیله این افراد رسمیت پیدا کرد و جامعه یا گروه جوانان مستعد و با استعداد خودشان را ازلحاظ آمادگی برای ایفای وظایف مهم اجتماعی، تحت آموزش آنان قرارداد. این اقدام رامی توان آغاز تعلیمات حرفه ای به حساب آورد.

تاثیر پیدایی و تکامل خط و نوشتار بر آموزش و پرورش : زندگی گروهی مستلزم همکاری است. درفراگرد تکامل اجتماعی،ضرورت همکاری، انسان رابه ایجادیایافتن وسایلی برای هماهنگ سازی فعالیتهای گروهی وادارساخت. که ازاین راه ابتدا اشکال اولیه زبان گفتاری پدید آمد وباپیشرفت مکانیسم های گفتاروافزایش قدرت ارتباطی زبان ، انتقال مفاهیم و معانی میسر شد.اختراع خط ونوشتار،این جریان راآسان واثربخش ساختدرنتيجه امر آموزش و پرورش را بسیارتحت تاثیرقرار داد ودرنهایت به پیدایی مراکز آموزشی انجامید. بقای میراث فرهنگی جامعه و دوام آن نمیتوند صرفا به انتقال شفاهی یا به اصطلاح سینه به سینه وابسته باشد. پس با اختراع خط و نوشتار، سنتها و قوانین اجتماعی بر سنگ، سفال یا پاپیروس نگاشته شد. و این مسئله باعث استمرار حیات فرهنگی شد. تا زمانی که وسیله انتقال دستاوردهای فرهنگی، به زبان گفتاری وابسته بود، دستبرد و دگرگون سازی در محتوای آن هم امکان پذیر بود. با اختراع خط و رواج نوشتار، فرهنگ بشری از این ضعف مصونیت یافت و انسان از راه آثار مکتوب، شرایط حال و آینده را تحت نفوذ در آورد. که این باعث شد کلام مکتوب تا حد تقدس اعتبار پیدا کند. محافظه کاری طبیعی، مردم ابتدایی را وادار کرد که به اعتقادات و سنتهای نیاکان خود پناه برده، از شیوه های کار و زندگی و دستاوردهای نسلهای پیشین پاسداری کنند. با وجود این شرایط پیروی از گذشتگان و پرستش مکتوبات مقدس، به صورت رکن اصلی آموزش و پرورش درآمد. با وجود این، توسعه زبان گفتاری و نوشتاری موجب شد که آموزش و پرورش به نحو دیگری نیز تحت تاثیر قرار گیرد. اتحاد و یگانگی افرادبشردرقالب اجتماعات یا گروههای اجتماعی بزرگ، مستلزم پیدایی روشهای پیشرفته انتقال اندیشه و ثبت و ضبط آن است. با توجه به اینکه نوع و میزان پیشرفت وسایل ارتباطی، در تعیین وسعت و اندازه هر گروه قطعا موثر است، از این رو میتوان نقش زبان را در توسعه و تکامل جامعه بشری، نقشی اساسی دانست. زبان گفتاری در مقام یک وسیله ارتباطی مهم، شرط لازم گسترش زندگی اجتماعی و عملا نفی کننده محافظه کاری آن بود. این اختراع به جای آنکه فقط به آموزش محتوای مکتوبات سنتی جامعه پافشاری کند، سرانجام آموزش و یادگیری خواندن و نوشتن را ضرورت و اولویت بخشید. و چون تحقق این امر به آسانی میسر نبود جامعه ملزم شد که به این منظور به تاسیس مراکز و تدارک وسایل خاصی مبادرت بورزد. در ابتدا، نیازهای اجتماعی در این زمینه، با تعلیم تنی چند از افراد شایسته برآورده می شد و آنها بعد از فراگرفتن خواندن و نوشتن و کسب تبحر در این مهارتها، کارهایی را از قبیل ثبت حوادث، تهیه و ارسال پیامها، و نسخه برداری از مدارک و اسناد مهم را برای گروه اجتماعی خودشان انجام میدادند. و همین استفاده محدود ازنوشتارباعث شد که گروههای اجتماعی گسترش یافته سازمانهای سیاسی واقتصادی پیچیده تری در زندگی اجتماعی بوجود آید. و این تحولات، نیاز مبرمی به تعلیم و تربیت افراد بوجود آورد و باعث شد که مراکز آموزشی رسمی توسعه پیدا کند. و بعد از گذشت زمان حیات اجتماعی بشر، تا اندازه ای به ارتباط از طریق نوشتار وابستگی پیدا کرد که هر عضو کارگزار و موثر جامعه، مجبور شد که مهارتها و فنون نوشتن و خواندن را بیاموزند، چون که انجام بعضی از وظایف اجتماعی بدون کسب مهارت در این فنون امکان پذیر نبود. و این باعث شد که کسب مهارتهای خواندن و نوشتن در امر آموزش و پرورش مورد تاکید قرار گرفت و این تاکید چنان تاثیر بزرگی بر مفهوم و کارکرد آموزش و پرورش باقی گذاشت که هم اکنون هم نیز آموزش و پرورش آموزشگاهی در افکار عمومی مردم عادی مترادف با سوادآموزی، یعنی خواندن و نوشتن است.

مفهوم آموزش و پرورش در جامعه جدید: درجامعه جدیدنیازهای گوناگون زندگی، انواع نوین آموزش وپرورش را طلب میکنند زيرا با پیچیده ترشدن جامعه، آموزش وپرورش بطور روزافزونی، بصورت ابزار بازسازی فرد وجامعه درمی آید. درنتیجه شهروندانی که خواستار اشتغال به کار وخدمت درجامعه وخواهان برخورداری ازمزایای زندگی اجتماعی می باشند، مجبورند سالیان نسبتا قابل ملاحظه ای ازعمر خود را در مراکز آموزش و پرورش رسمی بگذارنند. فهم درست آموزش وپرورش رسمي زماني امكان پذير است كه واقعيت امر تعليم وتربيت را در وسيع ترين معناي آن ، مسئوليت جامعه تلقي كنيم دراين صورت بايد اذعان كرد درشرايط پيچيده ي جامعه ي امروز عليرغم وجود مدريه (نظام آموزش وپرورش رسمي) ، بسياري از كاركرد هاي آموزش وپرورش درموقعيت هاي گوناگون ضمن انواع تجربه هاي آموزشي وتربيتي حاصل مي گردد.

انواع تجربه های آموزشي وپرورشي در زندگی اجتماعی

۱- خانه وخانواده ۲- نهادها وفعالیت های دینی ۳- همسایگان واهل محله ۴- بازی ها ۵- طبیعت ۶- کار ۷- سفر ۸- خیابانها ۹- شرایط زندگی شهری ۱۰- زیباییها و زشتی های محیط ۱۱- عضویت در گروهها ۱۲-همیاریها تصادفات ۱۳- تجربه هایی که ازاعمال قدرت یاعدم آن ها به ما دست می دهد ۱۴- تنبیهات وتشویق ها، خطاها وجرایم ۱۶- امیدها ، آرزوها ودوستی ها ۱۷- مطالعه روزنامه ها ، مجلات ، کتابها. دوری طبیعت از شهرهای امروزین و از زندگی بشر بالاترین زیانی است که انسان در زمینه تربیتی تحمل می‌کند . مدرسه فقط بخشی از تاثیرات تربیتی را بر عهده دارد . آموزش و پرورش فراگرد کسب علم و معرفت ، جامعه شناسی آموزش و پرورش را به عنوان یک نهاد اجتماعی مورد مطالعه قرار می‌دهد ساخت و کار رسمی به مفهوم یک فراگرد اجتماعی ، از زمانی شکل گرفت که موجودات با یکدیگر به روابط و کنش های متقابل اجتماعی یا فعالیت و زندگی گروهی پرداختند .

سؤال های فصل:

– نقش آموزش وپرورش را در کذشته وامروز جوامع مقایسه کنید.

– رابطه آموزش وپرورش را باشغل در کذشته وامروز جوامع مقایسه کنید.

– تاثیر پیدایی و تکامل خط و نوشتار بر آموزش و پرورش

– انواع تجربه هاي آموزشي رانام ببريد.

– نقش نهادها را درتربیت افراد توضیح دهید.

– نقش عواملی مثل طبیعت ، حوادث، بازی و…. را در تربیت افراد توضیح دهید.

– نقش بازی را در تربیت افراد توضیح دهید.

(فصل سوم) نهاد اجتماعی

نهاد اجتماعی : مجموعه ی نظام یافته از روابط اجتماعی است که متضمن ارزش هاورویه های عمومی است ونیازهای خاصی از جامعه راتأ مین می کند.

نهاد اجتماعی : ساختارها يا شيوه هايی می باشد که وظايف اساسی مانند رفع نيازهای اجتماعی , بقا , ضروريات حياتی , نظم اجتماعی و معنا و هدف زندگی را برعهده دارند و آنها را عملی می کند. کارکردهای اوليه يک نهاد در جامعه :

– توليد نسل و تعيين خويشاوندی

– تربيت اعضای جديد و انتقال فرهنگ جامعه از نسلی به نسل ديگر

– توليد و توزيع کالاها و خدمات

– تدارک برای استفاده از قدرت برای استقرار وحفظ نظم اجتماعی

– رابطه انسان با ماورای طبيعت نهادهايی مانند خانواده,

آموزش و پرورش , اقتصاد, حکومت و دين اين وظايف را برعهده دارند. اصطلاح نهاد به هر نوع اعتقاد, ارزش , مفهوم , سازمان يا بطورکلی هر پديده ای که طی شرايط و دوران تاريخی با هدف مشخص اطلاق می شود. مثلاً در هرجامعه , نهاد خانواده با مجموعه وظايف و رفتارهای خاص پديد می آيد . مانند خانواده تک همسری که در اعضای آن شامل پدربزرگ و مادربزرگ , عموها و دايی ها می باشد. يک نهاد ممکن است بدون طرح و نقشه عمدی و به مرور به خاطر پاسخگويی به نياز اجتماعی بوجود آمده باشد . مثل خانواده که برای پاسخگويی به نياز انسانها بوجود آمده است ولی نظام تامين اجتماعی برای تامين افراد جامعه يک شيوه رسمی دارد.

مفهوم کلی نهاد پيچيده است و کاربرد اين اصطلاح از تعريف علمی آن است که می تواند درست باشد. بنابراين به دوصورت به توصيف يک نهاد اجتماعی بايد بپردازيم

۱ – از نظر مفهوم و ساختار نهاد

۲- ويژگی های اساسی نهاد

مفهوم و ساختار نهاد مفهوم نهاد:فکر, تصور, اعتقاد يا نيازی که يک نهادآن رابرای به شکل يک عمل بوجود می آورد. ساختارآن هم شامل :

۱- سازمان وتشکيلات،وسايل وابزاریکه مورداستفاده نهاد قرار می گيرد.

۲- رسوم, قواعد , هنجارها و روشهايی که در ايفای وظايف و کارکردهای نهاد رعايت می شوند.

۳- کارگزار (افرادی) که در خدمت نهاد بوده وظايف و کارکردهای آن را انجام می دهند وبه انتظارات نهاد عمل کنند مثلاً در نظام آموزش و پرورش شخصيت و رفتار معلمان در درجه اول از لحاظ نقش يک معلم يعنی برآوردن انتظارات نظام آموزشی و رعايت موازين مورد توجه است. مثلاً مفهوم وساختار آموزش و پرورش : ۱- آموزش و پرورش درقالب نظام آموزشی و سازمان به موجب نياز دانمی نسلهای بشر به آن پديد آمده دارای تسهيلات و تجهيزات و ابزارهای خاص مانند مواد و وسايل آموزشی, روشهای آموزشی وبرنامه ها وغيره می باشد. ۲- آموزش وپرورش مقررات و هنجارهای معينی دارد مثل موازين اخلاقی, و در مجموع انگاره های رفتاری افرادی که در اين نهاد کار می کنند. ۳- آموزش وپرورش واجد افراد تعليم يافته وحرفه ای است مانند معلم, مربی, مديرو…

تعریف نهاد اجتماعی: براساس اين گفته ها می توانيم نتيجه بگيريم که نهاد اجتماعی عبارتست ازنظام سازمان يافته ای از روابط اجتماعی که متضمن ارزشها و رويه های عمومی معينی است و نيازهای اساسی خاصی از جامعه را برآورده می سازد. مثلاً خانواده به عنوان نهاد اجتماعی که ارزشها ی آنرا اعتقادات وهدف مشترک افراد جامعه ( مانند عشق, زندگی مشترک، فرزند)ورويه های عمومی آنرا شيوه های رفتاراجتماعی که پذيرفته شده وافراد در جامعه ازآن تبعيت می کنند (مراسم نامزدی، عقد ، ازدواج …) و نظام روابط آن را پايگاههای اجتماعی که به وسيله و از طريق آنها رفتارها عملی می شوند(زن , شوهر, پدر, مادر , فرزند و …) تشکیل می دهند.

ويژگی های نهادهای اجتماعی:

۱- کارکردها :يعنی آنچه انجام می دهيم رابطه ای با آنچه مقرراست انجام دهيم دارد. کارکرد آشکار: آشکار, قابل تشخيص و واضح اند و يک نهاد برای تحقق بخشيدن به آن کارکرد بوجود آمده است. کارکرد نهان : غيرعمدی و غيرقابل تشخيص اند و فرعی می باشند. رابطه : يک کارکرد نهان ممکن است هدف های کارکرد آشکار يک نهاد را تقويت يا تضعيف کند و يا ربطی هم به آن نداشته باشد. مثلاً کارکرد رسمی و آشکار نهاد آموزش و پرورش درجامعه آن است که افراد جامعه را از کسب دانش و مهارت و تخصص برخوردار کند. و کارکردهای نهانی مانند : دورنگهداشتن جوانان از بازار کار, تضعيف قدرت و تسلط والدين بر فرزندان , ايجاد يکپارچکی و وحدت ملی و غيره می تواند در تحقق کارکرد آشکار آموزش و پرورش موثر و مفيد باشد.

۲- روابط متقابل باساير نهادها : برای فهميدن يک نهاد بايد روابط آن را با ساير اجزای جامعه بدانيم. مثلاً دين, حکومت, اقتصاد, آموزش وپرورش وخانواده همواره با همديگرکنش وواکنش متقابل دارند. واين تاثيرات متقابل بين نهادها باعث می شود که نهادها نتوانند در راه رسيدن به هدفشان رفتاراعضای خود راکاملاً تحت نفوذ قراردهند. مثلا دريک نظام آموزشی ممکن است برنامه های آموزشی مطلوبی درمدارس ارائه شود ولی اثرپذيری دانش آموزازاين برنامه به عوامل خارج ازکنترل نهاد آموزش وپرورش بستگی دارد. مانند فقر فرهنگی . راه حل : مستلزم هماهنگی ميان کارکردهای گوناگون نهادهای اجتماعی است تا جامعه بتواند به هدف مورد نظر خودش دست پيدا کند. که اين موضوع باعث اتحاد و يگانگی ميان نهادهای و کنترل اعضای نهادها می شود. مثلاً حکومت يک کشور از طريق آموزش و پرورش رسمی می تواند به يک همنوايی اجتماعی و وحدت ملی يا سياسی دست پيدا کند.

۳- منزلت اجتماعی : اعضای يک نهاد دارای منزلت و پايگاه اجتماعی خاصی هستند يعنی مردم نسبت به اين منزلت ها دارای يک باور و پيش فرض هستند مثلاً يک تحصيل کرده و فارغ التحصيل دانشگاه شيراز و تهران از لحاظ دانش و مهارت تفاوتی با هم نداشته باشند ولی وجهة علمی دانشگاه تهران بالاتر و مطلوبيت بيشتری در جامعه دارد. در واقع منزلت نهاد است که آن را به اعضای وابسته بدان هم تعميم می دهد.

۴- مقاومت در برابر تغيير : نهادها محافظه کار هستند و در مقابل تغيير مقاومت می کنند. ولی به دلايلی مجبور به تغيير می شوند : ۱- توسط افرادی که نهاد نقشی برعهده دارند که با مشکلاتی مواجه می شوند و دگرگونی درنهادها وقتی ميسراست که برای آن آمادگی داشته باشند. ۲- توسط اعضای جديدی که در نهاد وارد می شوند که باعث می شود کارگزاران نهاد متقاعد شوند که تغيير ضرورت دارد و هدفها و جهان بينی کلی و ساختار نهاد را تغيير دهند. ۳- تغيير از بيرون از نهاد سرچشمه می گيرد. زمانی که جامعه با نهاد معينی رابطه نزديک داشته باشد اولويت بعضی از کارکردها نهاد را دچار تغيير می کند. مانند نظام آموزش و پرورش که بدليل پرورش نيروی انسانی ماهر و متخصص دچار تغييراتی اساسی می شود. نهاد و موسسه : گاهی مترادف با هم هستند. ولی اکثراً براين باورند که تفاوت آنها در وسعت واندازه اشان می باشد ولی در واقع موسسه به گروه سازمان يافته افراد اشاره می کند درصورتی که نهاد بر نظام ( سيستم) رفتار گفته می شود. مثلاً حکومت يک کشور به معنی کلی يک نهاد است ولی فرمانداری فلان شهرستان يک موسسه محسوب می شود.

تحليل نهادی : مفهوم نهاد از نظر معنايی به ۴ سطح تقسيم می شود :

۱- نظام فرهنگی : نهاد به عنوان راه حل فرهنگی مسائل جامعه . نهاد بر مجموعه فعاليتهای فرهنگی پايدار که جامعه در طول تاريخ برای تضمين بقا خود بدست آورده دلالت می کند. مثلا نظام آموزش و پرورش به شکل سازمان يافته در اين سطح قرار دارد.

۲- اصول هنجاری : نهاد به منزله راه حل های مسائل درون نظام های فرهنگی. مثلاً در يک نظام آموزش و پرورش , آموزش عمومی, آزمونهای عينی, روشهای علمی تحقيق در واقع يک نهاد به شمار می روند. ۳- نهادی کردن : کوشش های که از جانب گروهها و سازمانها برای دستيابی به روشهای حل مسائل به عمل مي آيد. مثلا در نظام آموزش و پرورش تغذيه رايگان دانش آموزان , خدمات مشاوره از جمله راه حل ها و اقداماتی است که فراگردی نهادی شدن را طی می کنند ولی هنوز به طورکامل تاييد و مقبوليت اجتماعی پيدا نکرده اند.

۴- نهادها در نظم اجتماعی : در جوامع , نهادها دارای سلسله مراتب هستند. بعضی نهادها از تسلط و پايگاه بالاتر و بعضی ديگر از نفوذ و منزلت پايين تر برخوردارند. در نتيجه آنهايی که با نهادهای پراهميت ارتباط دارند به ثروت , اعتبار و قدرت اجتماعی بيشتری دسترسی دارند و دارای نقش موثری در حفظ و پايداری جامعه ايفا می کنند. آموزش و پرورش علی رغم اهميت آشکار آن از اهميت کمتری برخوردار است.

تحليل نهادی آموزش و پرورش: ۱- درجامعه آموزش و پرورش را نهادی کرده و سازمان می دهد تا نسلهای جديد را پرورش داده , و دوام اجتماعی و فرهنگی خود را تضمين کند. و افراد را به عضوی فعال تبديل کند. برای پرورش افرد جامعه از نهاد های آموزش و پرورش , خانواده و دين استفاده می شود. ۲- به طورکلی , نهاد آموزش و پرورش به نظام آموزشی جامعه اشاره می کند. که مرکب از آموزشگاهها و دانشگاهها , برنامه ها و فعاليتهای آموزشی, خط مشی ها, تجهيزات و تسهيلات, دانش آموزان و … می باشد که باتوجه به نياز و تقاضاهای جامعه برنامه ها واهداف آموزشی وميزان آموزشی که به کودکان وجوانان داده می شود تعيين می شوند.. ۳- درتعيين اهداف برنامه های آموزشی بايد ويژگی های فرهنگی, سطح توسعه صنعتی, وسعت شهرنشينی , نظام سياسی و خصايص ديگر جامعه را درنظر گرفت. و با فعال شدن سازمانهای آموزشی خط مشی ها شکل می گيرند . ۴-اهداف ،خط مشی هاو… انعطاف پذيرند و براثر شرايط جديد و نوآوری ها دستخوش تغيير می شوند و امکانات لازم برای حل مسائل و مشکلات جديد فراهم می کنند.

– نهاد اجتماعي را تعريف كنيد. – وي‍‍ژگي هاي نهاد هاي اجتماعي را نام ببريد. – كداميك ازنهادها منشأ اصلي همه ي نهادهاي اجتماعي است ؟ – کارکردهای نهادها ورابطه آن هارا بایک دیگر بنویسید. – کدام نهادعامل مقتدرتربيتي به شمارمي رود كه فروپاشي آن فقدان بسياري ازتجربه هاي تربيتي رابدنبال دارد؟

(فصل چهارم) کارکردهای آموزش و پرورش

میزان توفیق در زمینه ی ارزش ها در نظام های آموزشی (نظام های نا متمرکز و متمرکز) متفاوت است. همچنین برای تعیین الویت آن ها در کشورهای پیشرفته و غیر پیشرفته متفاوت می باشد. با وجود این تمامی نظام های آموزش و پرورش مکمل یکدیگرند واهمیت والویت آن ها با توجه به اهداف و شرایط اجتماعی از جامعه ای به جامعه ای متفاوت می باشد. کارکردهای آموزش و پرورش عباتند از: جامعه پذیری – انتقال فرهنگ – گزینش و تخصیص – پرورش رشد شخصی – یگانگی اجتماعی – نظارت اجتماعی – نوآوری و تغییر – پرورش سیاسی – سرمایه گذاری.

۱)انتقال فرهنگ : آنچه جامعه ای می آفریند و به انسان ها وامی گذارد فرهنگ نام دارد . فرهنگ ذاتی نیست و باید به نسل جدید آموخته شود. در جوامع ساده از طریق مشاهده و تقلید و یادگیری ضمن کارورزی انجام می شد. جامعه شناسان کارکرد گرا معتقد بودند که وظیفه ی مدرسه است که کودکان و نوجوانان را برای زندگی در جامعه آماده کند. نظریه ی جامعه شناسان تضادگرا این است که انتقال فرهنگ براورنده ی نیازهای جامعه و نظام حاکم می باشد نه ارضا کننده ی نیاز افراد. طبق نگرش سیستمی آنچه در مدرسه اتفاق می افتد بازتاب نیروهای درونی و بیرونی است. به طور کلی انتقال فرهنگ پاسداری از صفت ها و ارزش هاست.

۲)جامعه پذیری : انتقال ارزش ها دهنجارها به منظوراجتماعی کردن نسل های جدید راجامعه پذیری می گویند. انسان به صورت ارگانیسم به دنیا می آید وازطریق تعلیم وتربیت به شخص تبدیل می شود.

۳)گزینش و تخصیص : تربیت حرفه ای و تخصصی افراد جامعه و آماده کردن آنان برای جذب در نیروی کار. نهاد آموزش و پرورش به دلیل پیچیده بودن و تخصصی شدن کارها برای آموزش دادن افراد به وجود آمده و همچنین باعث تحرک اجتماعی می شود. درامد، منزلت، قدرت بر حسب تفکیک مراحل آموزشی متمایز شده و افراد را به مسیرهای اجتماعی هدایت می کند.

۴)نظارت اجتماعی: آموزش و پرورش با القای ارزش های وفاداری به نهادهای جامعه باعث کنترل اجتماعی می شود. افراد از طریق جذب ارزش های جامعه به کنترل خود می پردازند و حامی نظم اجتماعی می شوند. مدرسه به عنوان نهادی برای نگهداری و محافظت کودکان و دور نگه داشتن آن ها از مشکل آفرینی و دردسرهاست. آموزش و پرورش باعث ترویج ارزش های مشترک می شود. به خصوص در جوامعی که اقوام مختلف دارند، کار سازتر است.

۵)یگانگی اجتماعی: آموزش و پرورش از طریق توسعه فرهنگ و هویت مشترک ، جامعه ی نا متجانس را به جامعه ای متجانس تبدیل می کند همچنين با آموزش زبان رسمی به یکپارچگی کشور کمک می کند. در کشورهایی که مهاجر پذیر بوده اند، آموزش و پرورش مسئولیت های سنگینی را بر عهده دارد.

۶)نوآوری و تغییر: آموزش و پرورش می تواند منشاُ تغییرات اجتماعی باشد. جامعه ی پیشرفته گرایش به تغییر دارد و از موُ سسات آموزشی ، آگاهانه کمک می گیرد. کارکرد دیگر آموزش و پرورش اشاعه ی علمی می باشد. گسترش آموزش و پرورش و اهمیت یافتن دانش فنی تخصصی باعث پیدایی نخبگان می شود. آموزش و پرورش باید بتواند تعادلی بین ثبات و تغییرات ایجاد کند یعنی ضمن بازآفرینی فرهنگی موجبات تغییرات متناسب با شرایط و نیازهای جامعه را به وجود آورد.

۷)پرورش ورشد شخصی: آموزش وپرورش رسمي نگرش ها ، ارزشها، انطباق ذهني ورفتار وسلوك ومهارت هايي را درفرد ايجاد مي كند كه شايد درزمينه هاي ديگر اجتماعي غير از مدرسه انجام آن ها ميسر نباشد. مدرسه جایگاه گذشت از دنیای شخصی به غیر شخصی می باشد. و فرد عاداتی مثل وقت شناسی و نظم و ترتیب را یاد می گیرد.

۸)پرورش سیاسی : فراگرد القای فرهنگ سیاسی این می باشد که افراد جامعه نگرش ها و احساسات مربوط به نظام سیاسی خود را کسب می کنند وسه عنصر آن : شناخت ، احساس و حس شایستگی سیاسی می باشد. تربیت سیاسی ازدوران طفولیت آغازمی شود. برخورداری از تحصیلات رسمی بالاترین تاُ ثیر را درنگرش های سیاسی افراد دارد . آموزش و پرورش به صورت آشکارونهان متضمن اهداف پروش سیاسی است.

۹)کارکرد سرمایه گذاری:آموزش وپرورش باعث نوسازی جامعه می شود.آموزش وپرورش كليدي است كه دررا بسوي نوسازي جامعه مي گشايد درنیم قرن اخیررویکرد سرمایه ی انسانی یاسرمایه گذاری انسانی آموزش وپرورش رانوعی سرمایه گذاری ازسوی جامعه وفردتلقی می شود. برای سرمایه گذاری به شکل نیروی کاربا مهارت وشایستگی فنی و قدرت تولید بالایی می باشدکه باعث رشد و توسعه ی اقتصادی– صنعتی میشود وبرای افراد به صورت درآمد،شغل وپایگاه اجتماعی مطلوب ترمی باشد. درتتحلیل کارکرداقتصادی، آموزش وپرورش بعنوان یک صنعت ملاحظه می شود.درتحل کارکرداقتصادی آموزش وپرورش،معمولاًآنرابصورت صنعت درنظرگرفته اند که ازمنابع اقتصادی استفاده وبازده معینی دارد. اما بعلت محدودیت درمنابع باید درامرسرمایه گذاری برای آموزش وپرورش ارزشهای بازدهی وهزینه های مصرف شده راتشخص واندازه گیری کرد. آثار سرمایه گذاری اقتصاد به آموزش و پرورش: ۱- اثرات افزایش امکانات مثل افزایش مهارتهای نیروی کار. ۲- اثراتی که موجب کاهش هزینه ها و در نتیجه تسهیل دستیابی به منابع می شوند مثل ایجاد کاهش جرایم – اثراتی که مستقیماً امکانات بهزیستی را افزایش می دهند مثل ایجاد وجدان و شعور اجتماعی.

– کارکرد های آمورش وپرورش را نام ببرید.

– هرکدام ازکارکرد های آمورش وپرورش را به طور جداگانه توضيح دهيدد.

– كدام كاركرد كودك را از ارگانيسم زيستي به شخص تبديل مي كند؟

– موزش و پرورش كليدي است كه در را به سوي نوسازي جامعه مي گشايد ً اين جمله بيانگر كداميك از كاركردهاي آموزش و پرورش است ؟

– تبديل يك جامعه ي نامتجانس به متجانس از طريق كدام كاركرد ميسر است؟

– ” آموزش و پرورش رسمي نگرش ها ، ارزش ها ، انطباق ذهني و رفتار و سلوك و مهارتهايي را درفرد ايجاد مي كند كه شايد در زمينه هاي ديگر اجتماعي غيرازمدرسه انجام آن ها ميسر نباشد ً بيانگر كدام كاركرد آموزش وپرورش مي باشد؟

– كداميك ازكاركردهاي آموزش وپرورش باتولد آغازمي شود ودرواقع هيچگاه تعطيل بردارنيست و طي زندگي فرد ازجمله كار وفعاليت تكميل مي گردد ؟

– رشد توانایی های فردی زمانی برای جامعه كارآمد خواهد بود كه اعضای جامعه به آن (جامعه) احساس تعلق كنند واین در نتیجه ی كدام كاركردآموزش وپرورش میسر است؟

– عوامل مؤثر وکارکردآموزش وپرورش رادر رابطه باانسجام اجتماعی توضیح دهید.

– کارکرد نظارت اجتماعی راتوضیح دهید ورابطه ی آن راباجامعه پذیری تحلیل کنید. – رابطه ی کارکرد سرمایه گذاری رابا توسعه توضیح دهید.

فصل پنجم (جامعه پذیری )

یکی از کارکردهای عمومی جامعه پذیری اموزش و پرورش اجتماعی کردن افراد جامعه است.در هر جامعه ای چه کوچک و چه بزرگ نوعی اموزش و پرورش وجود دارد که ساختار و محتوای ان از جامعه ای به جامعه دیگر متفاوت است.اموزش و پرورش رسمی به شکل امروزی برای پاسخگویی به نیازها و مشکلات و مسائل روز افزون فرهنگ جامعه شهری-صنعتی به وجود امده است. با انقلاب صنعتی و پیچیده شدن فرهنگ و زندگی اجتماعی تغییرات زیادی در جامع بشری به وجود امد که مهمترین پیامد این تغییرات در ارتباط با اموزش و پرورش،جدایی فعالیت اقتصادی از زندگی خانواده است. با گسترش فزاینده دانش و مهارت های متنوع تر خانواده بر خلاف گذشته به تنهایی نمی تواند ازعهده وظیفه دشوار پرورش اجتماعی افراد جامعه برآید؛به این ترتیب آموزش و پرورش رسمی مدرسه ای به عنوان یک نهاد اجتماعی مستقل پدید آمد تا کارکرد پرورش اجتماعی را برعهده گیرد. مدارس ازلحاظ انتقال دانش ومهارتهای فنی به کارگزاران نخستین جامعه پذیری مبدل شده اند. مدارس به پرورش اخلاقی کودکان نیز توجه خاص دارند؛منظور از پرورش اخلاقی،انتقال ارزشها،هنجارها ونگرشهای اجتماعی مناسب است. تعریف جامعه پذیری جامعه پذیری به معنای همسازی و همنوایی فرد با ارزش ها ، هنجارها و نگرش های گروهی و اجتماعی است. به عبارت ديگر اجتماعی شدن فراگردی است که به واسطه آن هرفرد، دانش ها و مهارتهای اجتماعی لازم برای مشارکت مو ثر و فعال در زندگی گروهی و اجتماعی را کسب می کند . فرا گرد اجتماعی شدن امری مستمر و به اعتباری مادام العمر است .از ابتدای زندگی شروع می شود و تا آخر عمر ادامه دارد . از دیدگاه فرد،اجتماعی شدن فراگردی است که طی آن فرد به کسب هویت نایل می شود و با پذیرفتن ارزشها،هنجارها وتحت شرایط مطلوب قادر به شكوفايي استعدادهای بالقوه خود می شود. بنابراین اجتماعی شدن امری اجتناب ناپذیر در امر خود آگاهی و تشکیل هویت است اجتماعی شدن شامل دو فراگرد مکمل است : ۱- انتقال میراث اجتماعی و فرهنگی ۲- رشد شخصیت هدفهای جامعه پذیری هر جامعه ای با توجه به شرایط و مقتضیات خود افراد را پرورش می دهد ولی علی رغم تفاوتهای محیطی و فرهنگی،جامعه پذیری دارای هدفها و مقاصد مشترکی است از جمله: ۱٫ آموزش قواعد و نظامات اساسی،ازآداب وعادات ورفتارروزمره گرفته تا روشهای علمی. ۲٫ به فرد امید وآرزومی دهد.(جامعه به تدریج به هر یک ازاعضای خود آرزوهایی درخور پایگاههایی که با توجه به جنس، سن،یا منشاَ خانوادگی اشغال خواهند کرد القا می کند). ۳٫ جامعه پذیری از طریق دستیابی به خواسته ها ‘ آرزوها و امیدها و ممانعت از دستیابی به آنها هویت فرد را شکل می دهد. ۴٫ فراگرد جامعه پذیری،نقشهای اجتماعی و انتظارات و گرایش های مربوط به آن نقشها را به فرد می آموزد.(نقشهای اجتماعی،آمال،هویتها و قواعدو نظامات رفتاری،روابط متقابل تنگاتنگی با یکدیگر دارند.) ۵٫ هدف دیگر فراگرد جامعه پذیری؛آموختن مهارتها است.(فقط با اکتساب و یادگیری مهارتهاست که افراد می توانند،در جامعه موثر واقع شوند. (مهمترین وظیفه اجتماعی کردن، یادگیری مهارتهای زندگی از راه آموزش و پرورش رسمی است.) فرهنگ،جامعه پذیری و شخصیت جامعه پذیری از آن جهت اهمیت دارد که طی آن شخصیت فرد تکوین یافته،فرهنگ جامعه با ویزگی های خاص خود بر آن موثر واقع می شود. افراد هر جامعه ای از راه ۱- یادگیری ۲- جذب ۳- درونی کردن نظام ارزشهای جامعه،فرهنگ پذیر می شوند. فرهنگ پذیری جریانی است که فرد را عمیقاٌ و از جهات فراوان با فرهنگ جامعه همانند می کند؛در جامعه های امروز،بخش مهمی از وضعیتهای یادگیری و انتقال فرهنگ در سازمان ویزه ای به نام مدرسه متمرکز شده است. شخصیت عبارت است از:تمامیت رفتار فرد که با نظام گرایشی معینی که دارد،در کنش و واکنش متقابل با وضعیتهای متغیر است. نظام گرایشی معین : رفتار شخص نسبتاٌ پایدار است. کنش و واکنش متقابل با وضعیتها:یعنی رفتار فرد،حاصل مشترک گرایشهای رفتاری او و موقعیتهایی است که شخص با آنها مواجه می شود. شخصیت فرد خود به خود رشد پیدا نمی کند،بلکه این امر مستلزم: ۱٫ کنشهای متقابل ۲٫ ورزیدگی در کاربرد زبان ۳٫ درجاتی از تجربه های عاطفی( نياز به مهرومحبت) است. این سه عنصر پرورش اجتماعی،لازم و ملزوم یکدیگرند و در موقعیتهای زندگی، از هم قابل تفکیک نیستند. زبان و یادگیری آن ضرورتی برای جامعه پذیری است؛ هر کس فرهنگ جامعه خود را از طریق رسانه زبان و سایر ارتباطات نمادین،جذب و درونی می کند. تفاوتهای ناشی از گوناگونی سه عنصر بالا موجب می شوند که افراد جامعه از لحاظ شخصیتی متمایز شوند. عوامل تكوين و رشد شخصیت ۱٫وراثت ۲٫محیط طبیعی ۳٫فرهنگ ۴٫تجربه گروهی ۵٫ تجربه بی همتای شخصی وراثت: به منزله مواد خام شخصیت است.وراثت زیستی یک گروه چندان سریع تغییر نمی کند که بتواند تغییر در رفتار گروهی را توضیح دهد. وراثت شبکه ای از نیازها، قابلیتها و محدودیتها را فراهم می سازد که کنشهای متقابل آن با عوامل دیگر،موجب تشکل شخصیت انسان می شود. محیط طبیعی: عامل نافذ وموثراست ولی به ندرت عامل مسلط و کنترل کننده به شمار می رود، زیرا امروزه اهمیت محیط طبیعی درزندگی اجتماعی، تحت الشعاع فرهنگ، کاهش یافته است. فرهنگ و شخصیت: بعضی از تجربه های فرهنگی بین همه افراد انسانی مشترک است. از تجربه های اجتماعی مشترک بین همه اعضای یک جامعه معین ، یک صورت بندی ویژه شخصیتی پدید می آید که شاخص و معرف شخصیت بیشتر اعضای آن جامعه است و اصطلاحاٌ شخصیت نمایی یا شخصیت اساسی گفته می شود. این مفاهیم به ویزگی های فرهنگی مشترکی که همه اعضای یک جامعه در آنها سهیم اند، اشاره می کنند. تجربه گروهی: هر فرد از طریق فراگرد اجتماعی شدن، هنجارهای گروههای خود را می آموزد تا آنجا که یک( خود) مشخص که او را بی همتا می سازد، پدید می آید و می توان گفت که تشکیل تصور خود، مهم ترین فراگرد در رشد شخصیت به شمار می رود. تجربه بی همتای شخصی: کودکانی که در یک خانواده پرورش می یابند حتی اگر تجربه های یکسانی هم داشته باشند با یکدیگر متفاوت اند این به آن علت است که آنان تجربه های یکسان نداشته اند ، بلکه در معرض تجربه های اجتماعی از برخی جهات مشابه و از برخی جهات نا مشابه قرار گرفته اند. تجربه های هر کس بی همتاست. بدین معنی که هیچ کس دیگر به طور کامل نظیر آن تجربه را ندارد. پس چون هیچ دو نفری را نمی توان یافت که تجربه های یکسانی داشته باشند، باید نتیجه گرفت که هیچ دو نفری را نمی توان پیدا کرد که دارای شخصیتهای یکسانی باشند. نظريه هاي پيدايي و رشد “خود اجتماعي” : فرد از طريق فرايند جامعه پذيری به يک مفهوم خود يا خود دست می يابد , يعنی , حس آگاهانه اينکه چيست و چه کسی است ؟ خود در سراسر زندگی فرد رشد و تکامل پيدا می کند و به نوبه خود , جامعه پذيری او راتحت تاثير قرار می دهد . · خودآيينه ای : شخص چگونه به تصوری از خود دست می يابد ؟ او مفهوم خود را طی فرايند تدريجی پيچيده که سراسر زندگی ادامه می يابد, بدست می آورد . اين مفهوم تصوری است که شخص فقط با ياری ديگران حاصل می کند. حتی وقوف به اينکه چه کسی چاق يا لاغر , بلند يا کوتاه و … ناشی از يک داوری مقايسه ای است و وابسته به اينکه انسان فرصت پيدا کند خود را با ديگران مقايسه کرده و به خود از نگاه ديگران بنگرد. خود آيينه ای ؛ فرايند آگاهی به ماهيت خود از طريق انعکاس رفتارهای ديگران: ۳ عامل موثر در فرايند آگاهی به خود از نظر کولی (Cooley) : 1- تصور شخص از جلوه ای که او نزد ديگران دارد. ۲- تصور شخص از قضاوی که ديگران دربارة جلوه او می کنند. ۳- عاطفه خصوصی خوش يا ناخوش شخص نسبت به آن جلوه(مثلاً حقارت يا نخوت). درست به همان اندازه که آيينه تصويری از خود جسمانی نشان می دهد . ادراک انعکاسهای رفتار ديگران , تصويری از خود اجتماعی را عيان می سازد, مثلاً درمی يابيم که از برخی جهات آدم با استعداد و از جهات ديگر کم استعداد تفاوت ميان طرز کارآيينه در دوران کودکی و بزرگسالی : کودک عميقاً تحت تاثير واکنش هر فردی که با او تماس نزديک دارد قرار می گيرد درحالی که فرد بالغ در ارزيابی اهميت واکنشی که از افراد مختلف می بيند, بسيار دقيق است. مثلاًکودک استعداد نقاشی خود را برمبنای اظهار نظر والدين داوری می کند ولی يک فرد بالغ, به احتمال زياد توجه خاصی به اظهار نظر افراد خبره و متخصص دارد و واکنش های افراد عادی رادرنظر نمی گيرد. · ديگری به طور اعم ( دگرعام ) : در لحظة تولد , کودک فاقد خود يا شخصيت بوده , بر اثر کنشهای اجتماعی يا قرار گرفتن در فرايند فعاليت ها و تجربه های اجتماعی به آن دست می يابد. آنچه موجد خود سازمان يافته ای برای فرد است , تشکل و نظام يافتن نگرشها و داوريهای مشترک گروهی است. هر فرد از آن جهت دارای شخصيت است که به گروه يا جامعه ای تعلق دارد, از ويژگی های آن تاثير می پذيرد و در رفتار و سلوک خود منعکس کننده مسئوليتها و وظايفی است که به تبعيت او از نهادهای جامعه دلالت دارند. در ارتباطات خود, از زبان مادری که در تکوين خود و شخصيت او نقش عمده ای دارد, به عنوان يک رسانه بهره می گيرد و با پذيرفتن نقش های مختلفی که ديگران نيز برعهده دارند به نگرشها و ادراکات ساير اعضای جامعه يا گروه اجتماعی دست می يابد. مفهوم ديگری به طور اعم ؛ معرف مجموعه ي وجهه نظرهای مشترک گروه و به طور کلی نگرش گروه اجتماعی است. ديگری به طور عام برای همه افراد يکسان نيست. گرچه شباهت هايی در بين افرادی که در جامعه معينی پرورش می يابند, مشاهده می شود, ولی هر فرد ن گرش های متفاوتی نسبت به جنبه های مختلف زندگی دارد. نبايد تصور کرد که فرد بازيچه ای است که هميشه از ديگری به طور اعم تبعيت می کند و خود نقشی در فرايند شکل گيری شخصيت خود ندارد. شخصيت از دو جنبه فاعلی و مفعولی مدد می گيرد : ۱- من فاعلی , خلاق , متخيل و مبتکر است ۲- من مفعولی , تحت تاثير ديگران قرار دارد و در واکنش ديگران شکل می گيرد. زيگموند فرويد : جامعه پذيری, مبارزه ايی بين فرد و جامعه است. فرد مدام درحال گرايش به دورافکندن قيد و بندهايی اجتماعی وقواعد و مقررات جامعه است. هرفرد به طور عقلائی , ممکن است بپذيرد که با همنوايی با قواعد جامعه بيشتر بهره مند و موفق می شود. زيرا همان قواعدی که اورا از تجاوز به ديگران منع می کند درعين حال او را ازمقاصد خشونت آميز ديگران مصون نگه می دارد.ولی بااين وجود درهرجامعه ای ,هميشه احساس تجاوزعليه مقررات و .. در افراد مشاهده می شود. از دلايل بروز مشکل در همنواسازی فرد با انتظارات جامعه, عدم توافق دربارة اين انتظارات است. بدين معنا که عوامل اساسی پرورش اجتماعی در جامعه , يعنی خانواده , دين , مدرسه نه فقط دربارة انتظاراتی که از فرد بايد داشت , توافق ندارند , بلکه از اين لحاظ خود در تضاد وکشمکش هستند. · جامعه پذيری از راه نقشهای اجتماعی : هر فرد بايد در طول زندگی خود ايفای نقش های کودک , دانش آموز , پدر و مادر و .. را بياموزد. آموختن يک نقش , حداقل ۲ وجه دارد : ۱- يادگيری انجام دادن وظايف وتکاليف نقش وادعای امتيازات وحقوق مرتبط به آن ۲- کسب نگرشها , احساسات و انتظارات مناسب با نقش نقش : مجموعه ای از وظايف و فعاليت هاست و پايگاه , مقام اجتماعی يا ارزشی است که ايفای آن وظايف و فعاليت ها , ايجاد می کند. به عبارت ديگر , پايگاه به رتبه يا مقام فرد در يک گروه يا به رتبه و مقام يک گروه به گروههای ديگر پايگاه : مجموعه ای از ارزشها وامتيازات , و نقش و رفتار و عملکرد به موجب آنهاست. نقش و پايگاههای ا جتماعی ۲ گونه اند : ۱- آنهايی که برحسب جنس،سن،نژادياسايرويژگیها به فرد محول می شود. ۲- آنهايی که از طريق انتخاب و تلاش فردی محقق می شود. در جوامع قديم و سنتی ؛ اغلب نقش ها و پايگاهها از نوع محول بودند. در جوامع پيچيده و پيشرفته ؛ اغلب نقش ها و پايگاهها از نوع محقق بودند. ۱- نقش های اجتماعی در شکل دادن به شخصيت اهميت زيادی دارند. ۲- نقش راجامعه تعريف می کند وفرد درمورد تعريف مسئوليتها سهم چندانی ندارد. ۳- در مقابل رفتار فرد در يک نقش معين برای افراد ديگر نيز رفتار متقابلی پيش بينی نشده است. ۴- شخص در ايفای يک نقش جديد مجبور است که نگرشها و رفتار خود و ديگران را دربارة خود, مورد تجزيه و تحليل قرار دهد و در نتيجه شخصيت بعد از اين تجربه ها, تغيير ناپذير نمی مانند. ۵- نقش های شغلی و حرفه ای نيز تغييراتی در شخصيت بوجود می آورند. ۶- نقش و شخصيت با يکديگر روابط متقابل دارند. ۷- نقش ها , نيروهای انگيزشی رفتار محسوب می شوند. ۸- نقش های اجتماعی, طی فرايند جامعه پذيری آموخته می شود. ۹- نقش های اجتماعی, هميشه همخوانی و توافق ندارند. ۱۰- نقش های اجتماعی, به درجات متغيری با الزام و اجبار همراه اند. · جامعه پذيری و کنترل اجتماعی : برای اينکه جامعه استورا بماند بايد از نظم اجتماعی برخوردار باشد. نظم اجتماعی مستلزم کنترل يا نظارت اجتماعی است. طرق اصلی و آشنايی که جامعه , بدان وسيله کنترل و نظارت بر اعضای خود اعمال کرده و موجبات انتظام يا نظام اجتماعی را فراهم می سازد عبارتند از : ۱- اجتماعی کردن اعضاء , بطوری که بخواهند مطابق انتظارات جامعه عمل کنند. ۲- اعمال فشار گروهی بر فرد, بطوری که ناچار به همنوايی شود. ۳- کنترل و تسلط از راه اعمال زور و قدرت ۱- کنترل مردم اساساً از طريق اجتماعی کردن تحقق می يابد : آنان نقش های اجتماعی خود را عادتاً و يا با قايل شدن ارجحيت , ايفا می کنند در نتيجه بخش مهم دورة آمادگی و تعليم برای ايفای نقش اجتماعی اخذ و جذب نگرش ها و ارزش ها آن است که نقشی برای فرد جالب توجه و رضايت بخش باشد. ۲- اعمال فشار گروهی : جامعه شناسان بر آنانند که کنترل اجتماعی مقدمتاً فرايندی است ناشی از نياز فرد به پايگاه و مقام در گروههای نخستين. اين گروهها زمانی موثر و نافذ واقع می شوند که يکپارچه و صميمی باشند و فرد مدت زيادی در آن عضويت داشته باشد. گروهها به طورکلی بر دو نوع اند : گروه هاي نخستين : کوچک, صميمی و غيررسمی مثل خانواده گروه هاي دومين : بزرگتر, غيرشخصی ورسمی: اتحاديه های صنفی کنترل رسمی تر,عضويت به منظورارضای نياز نيست بلکه برای اشتغال به کارمعينی است. ۳- کنترل اجتماعی براساس قدرت و اجبار: زمانی که فرد از قراردادها و مقررات گروهی و اجتماعی تبعيت نمی کند گروه يا جامعه, او را مجبور به اطاعت و پيروی وکشمکش هستند.

سؤال های فصل:

– رابطه ی تعامل ، کاربرد نماد وحالات عاطفی را در جامعه پذیری و شکل گیری شخصیت تحلیل کنید.

– شخصيت را تعريف کنید وعوامل مؤثر بر شخصیت را نام ببرید.

– شكل گیری شخصیت مستلزم چه عناصري است ؟ توصیح دهید؟

– تقش هرکدام ازعوامل مؤثر بر شخصیت را به طور جداگانه توضیح دهید.

– كداميك ازعوامل موثر در شكل گيري شخصيت عامل نافذ و مؤثر ولی به ندرت عامل مسلط وکنترل کننده به شمارمی آید واهمیت آن تحت الشعاع فرهنگ کاهش می یابد؟

– رابطه ی جامعه پذیری را با شخصیت توضیح دهید.

– افراد از چه طريقه هايي به مفهوم خوددست مي يابند؟ هرکدام را به طورجداگانه توضیح دهید.( نظريه هاي شكل گيري خود اجتماعي).

– فراگرد آگاهي به ماهيت خود از طريق انعكاس رفتار ديگران با چه مفهومي معرفي مي شود.؟ توصیح دهید.

– كدام مورد شاخص و معرف شخصيت بيشتر اعضاي يك جامعه است ؟ توصیح دهید؟ – كدام مورد نيروي پوياي انگيزشي رفتار محسوب مي شود و سهم موثري در نحوه ي عملكرد ودر نتيجه شكل گيري شخصيت فرد بر عهده دارد ؟

– نظارت اجتماعي ازچه طريق به طورموثرترصورت مي گيرد؟ توصیح دهید.

فصل ششم (پرورش سیاسی)

پرورش سیاسی فراگردی است که فرد از طریق آن جهت گیری اساسی سیاسی خود را در محیط جامعه کسب میکند. یا به تعریف دیگر پرورش سیاسی فراگردی است که ازطریق آن ارزشهای اجتماعی و سیاسی به نسل بعد منتقل می شود و می توان به خلاصه تعریف کرد که پرورش سیاسی فراگرد جذب و درونی کردن هنجارها و ارزشهای نطام سیاسی جامعه است. در جامعه ی امروز، پرورش سیاسی بعنوان یک کارکرد آشکار نظامهای آموزش و پرورش به عنوان یک فراگرد اجتماعی مشروع مورد توجه قرار گرفت و مسئولیت ایجاد آگاهی ملی و وفاق سیاسی به مدارس واگذار شد: مطالعات پرورش سیاسی کانونهای اصلی تمرکز موردهای ذیل است: ۱- در مطالعات پرورش سیاسی به جای اینکه پیشنهاد شود که افراد جوان جامعه به چه چیزهایی باید ارزش قایل شوند سعی این است که چگونه این باورها و ارزشها حاصل شود ۲- به جای تمرکز صرف بر تاثیر آموزش وپرورش رسمی مدرسه ای که در مطالعات قدیم مورد توجه بود رویکرد جدید به عوامل اجتماعی افزونتری توجه نشان میدهد.مثل دین- خانواده – کاروشغل- گروه همالان- ونقش آنها در آشناسازی جوانان با فرهنگ مدنی وسیاسی. این مطالعات عوامل واسطه ای دیگری را هم شامل می شود مثل شخصیت- هوش- جنسیت- قومیت- وطبقه اجتماعی، که باعث شده چشم انداز گسترده ای برای مطالعات عشویت در جامعه سیاسی فراهم گردیده و در ضمن اینکه یادگیری اجتماعی- سیاسی غیر رسمی که می تواند اتفاقی برای جوانان پیش بیاد هم مورد تحقیق قرار می گیرد. نظام سیاسی آلموند تعریف می کند که همه نظام های مستقل سیاسی جهان یک کنش متقابل دارند که هرجامعه ای از طریق این کنش ها، کارکردهای یگانگی وسازگاری ایجاد می کند که با به کارگیری تهدید کمتر یا زور بیشتر واجبار که مشروعیت دارد انجام میدهد. این نظام سیاسی قواي مقننه مجریه و به علاوه احزاب-دستگاهای اداری- گروهای ذی نفع وگروهای منزلت را شامل می شود که میتواند شورش وتظاهرات را به وجود آورد. ایستون: با رویکرد نظام سیستمی(نظام گرا)، نظام سیاسی را نظامی از کنش متقابل انسانی می داند که از طریق آن چیزهای معتبر مثل انواع منابع و انرژیها را در جامعه به طور امرکننده و با قدرت به منظور اینکه به اهداف معینی برسد اختصاص میدهد. ویژگیهای این نظام در مقایسه با نظام های دیگر در شش مورد است: ۱- توانایی آن در گرفتن تصمیمهای نافذی که هم مشروعیت دارند وهم الزام آور است. ۲- نظام سیاسی نظام حفظ کننده نظم در یک جامعه است. ۳- تا زمانی دولت مشروعیت دارد که مردم آن را قبول دارند وبه آن احترام میگذارند واز آن حمایت میکنند. مشروعیت تا زمانی که حتی اگر هم افراد بی طرف و مرددی نسبت به نظام در جامعه هستند ولی چون بخش قدرتمندی از مردم نظام را قبول دارند آن نظام دوام می آورد. به عبارت دیگر : مشروعیت نظام تا زمانی است که جمع کثیری از مردم باوردارندکه نظام سیاسی مناسب است وبه آنها تعلق دارد.نظام سیاسی زمانی می تواند به نقش خود عمل کند ودر جامعه تصمیمهای قابل قبول ونافذی بگیرد که در مرحله ی اجرانسبت به تصمیماتش مورد سئوال وشک قرارنگیرد. حال اگر نظام سیاسی مشروعیت نداشته باشد و مردم حامی آن نباشند نمی تواند دوام بیاورد و دروندادهای او (مطالبات و خواست های مردم) به شکل عدم حمایت از نظام دچار مخاطره می شود مثل عدم اطاعت از قوانین و مقررات ودر نتیجه تظاهرات وقیام مردم علیه حکومت یا حداقل بخش اجرایی آن . تقاضای شهروندان: ۱- تقاضا برای تخصیص انواع خدمات وکالاها ۲- تقاضا برای تنظیم رفتار ۳-تقاضا برای مشارکت در تصمیم گیری ۴- تقاضا برای اطلاع بیش تر درباره رویدادها. به این صورت نظام سیاسی یک مدل درونداد- برونداد تصور میشود که درونداد از سوی مردم به درون نظام سیاسی وارد میشود ومسئولین این تقاضاها رو به صورت قوانین- خط مشی ….. آنها را به بیرون نظام سیاسی به محیط بر می گردانند. تحول نظامهای سیاسی به رویدادهای خارجی وداخلی به عملکردنخبگان سیاسی درون نظام بستگی دارد. مفهوم نظام سیاسی علاوه بر ساختار سیاسی به فرهنگ سیاسی هم نیز دلالت دارد. فرهنگ سیاسی به الگوی نگرشها وجهت گیریهای فردی راجع به امور سیاسی در بین اعضای یک نظام سیاسی اشاره میکند. فرهنگ سیاسی زمینه ذهنی کنشهای سیاسی بوده و به آنها معنا می بخشد. نقش آموزش وپرورش در نظم سیاسی تعیین حد و مرز آموزش پرورش کار دشواری است بخشی از این دشواری بخاطر فراگرد آموزش وپرورش است که نه فقط در یک نهاد اجتماعی یعنی مدرسه بلکه عملا در همه نهادها اجتماعی ،یعنی دین ،خانواده ،گروه همالان، گروه کار، حزب سیاسی اتفاق می افتد. به نظر برخی می توان درباره آموزش و پرورش به عنوان یک نظام اجتماعی اندیشید که جایگاه آن در مدارس است و با سایر نظامهای اجتماعی یعنی نظام اقتصادی، نظام سیاسی و.. کنشهای متقابلی دارد.. کارکردهای سیاسی آموزش و پرورش : ۱- جامعه پذیری سیاسی جوانان و آشنا سازی آنان با فرهنگ سیاسی. ۲- گزینش،جذب و آموزش رهبران و کارگزاران سیاسی. ۳- القائ فرهنگ سياسي و ایجاد یگانگی سیاسی در جامعه. ۴- ایجاد زمینه ی تشکیل سازمانهایی که درجامعه نقشهای سیاسی ایفا میکنند. تاثیر آموزش و پرورش بر نظام سیاسی دو حالت دارد: ۱- خارج ازنظامازراه فراهم کردن دروندادحمایتوپشتیبانی برای نظام سیاسی ۲- از داخل نظام به عنوان نظام فرعی که برونداد یا نتایج آن ممکن است به طرز کار خود نظام سیاسی اثر بگذارد. مدرسه،مشروعیت اقتدارنظام سیاسی را انتقال می دهد به کودکان می آموزد که نماد سیاسی کشور خود را بپذیرند و نسبت به اقتدار سیاسی و حکومت وفادارباشند.ازاینروهروقتکه جهت گیریهای مردم موافق بانظام است احتمالا موجودیت آن حفظ می شود وهر گاه عکس این موضوع باشد نظام از هم فرو می پاشدیا خود رادگرگون می سازد تا بتواند پاسخگوی تقاضاهای جدید باشد. آموزش وپرورش می تواند به تغییر در نظام سیاسی از طریق کارکرد تربیت اعضای جدید کمک کند مثل گزینش و تربیت رهبران سیاسی که در کشورهای در حال توسعه اهمیت دارد. مدرسه عامل مهمی دروحدت قومی به شمارمی آید به ویژه برای کشورهایی که تازه به استقلال رسیده اند ودارای جمعیت ناهمگون از لحاظ زبان یا قوم می باشند. وآخرین کارکرد سیاسی آموزش وپرورش رسمی از گروهای ذی نفع است که این گروها می کوشند تصمیم گیری های سیاسی را تحت تاثیر قرار دهند مثل انجمن های دانشجویی.

– مفاهیم پرورش سیاسی و فرهنگ سیاسی را توضیح دهید.

– تأ ثیرمتقابل آموزش و پرورش ونظام سياسي را توضیح دهید.

– کارکرد های سیاسی آموزش و پرورش را توضیح دهید. – در چه صورت آموزش و پرورش موجب تقویت حکومت وتداوم مشروعیت نظام سیاسی می گردد؟

 

فصل هفتم تغييرات اجتماعي و آموزش وپرورش

نقش آموزش وپرورش در تغييرات اجتماعي: در بررسي رابطه آموزش و پرورش و تغيير اجتماعي، مي‌توان دريافت كه آموزش و پرورش مي‌تواند كارگزار يا عامل تغيير باشد، يا شرط و لازمه تغيير در جامعه، يا نتيجه و معلول تغيير در ساير نهادهاي اجتماعي كه با آموزش و پرورش روابط و كنش‌هاي متقابل نزديك دارند. براي اينكه آموزش و پرورش، در نقش عامل تغيير عمل كند، لازم است كه آشكارا، به صورت هدف يا كاركرد نظام آموزشي، در جهت‌گيري‌ها، برنامه‌ها و فراگردهاي آموزش و پرورش، بازتاب پيدا كند. در صورتي كه تغيير در بخشي از جامعه، لزوماً يا عملاً، آموزش و پرورش را نيز درگير كرده، بر آن اثر كند و آموزش و پرورش، همراه با عوامل ديگر، به تغيير اجتماعي مدد برساند، به منزله شرط و لازمه تغيير تلقي خواهد شد. بالاخره، آموزش و پرورش، غالباً ممكن است به عنوان تاثير، نتيجه يا معلول تغيير اجتماعي قلمداد شود. دگرگوني و تغيير اساسي در ساختار اجتماعي جامعه، يقيناً تمام نهادهاي اجتماعي را تحت تاثير قرار مي‌دهد، زيرا كه جامعه گرايش‌هايي به سوي انسجام و استحكام دارد، به طوريكه تاثيرات،فشارهاودگرگوني‌هاي اجتماعي،درهمه نهادهاي آن منعكس مي‌شود. اقتدار و منزلت اجتماعي ناشي از آموزش و پرورش، اقتدار و منزلتي محقق(اكتسابي) و كوشاورد است نه محول(انتسابي) و موروثي. بنابراين، با رواج اقتدار و منزلت محقق در جامعه، قدرت آموزش و پرورش افزايش خواهد يافت. آموزش و پرورش و توسعه اجتماعي: منظورازتوسعه اجتماعي،تغييراجتماعي سنجيده ومبتني بربرنامه‌ريزي است توسعه اجتماعي از طريق برنامه‌ريزي آموزشي، هنگامي تغييرات مطلوب به بار مي‌آورد كه هماهنگ و همگام با تغييرات در ساير اجزاي ساختار اجتماعي، صورت گيرد. هنگامي كه آموزش و پرورش به عنوان شرط و لازمه تغيير و توسعه اقتصادي و اجتماعي، عمل مي‌كند، به نتايج پيش‌بيني شده بيشتري نايل مي‌شود، در جوامعي كه تغييرات و اصلاحات آموزشي با تغييرات اجتماعي و اقتصادي همراه است، آموزش و پرورش برنامه‌ريزي شده به موفقيت بيشتري نايل مي‌شود. سرانجام، مي‌توان گفت كه مساعدت آموزش و پرورش به توسعه اجتماعي، چندوجهي و پوياست. نظام‌هاي آموزشي به دليل سازمان‌يافتگي، هرچند قادرند تا اندازه‌اي اهداف پيش‌بيني شده خود را تحقق بخشند، ولي به دليل وسعت و پيچدگي فراگردهاي آموزش و پرورش، تقريباً دشوار است آنها را تحت نظارت و كنترل درآورد و از اشاعه انديشه‌ها و اطلاعات ناطلبيده جلوگيري كرد. روي هم رفته، ضمن اينكه برخورداري از آموزش و پرورش و صلاحيت‌ها و شايستگي‌هاي حاصل از آن، آموزش و پرورش را به وسيله مناسبي براي تغيير اجتماعي از روي برنامه، مبدل مي‌سازند، نتايج ناطلبيده آن نيز، به نوبه خود، عوامل انگيزشي و حركتي مهمي در بازسازي جامعه و ايجاد تغيير به شمار مي‌روند.

سؤال های فصل:

– نقش آموزش وپرورش درتغييرات اجتماعي را بنويسيد.

– نقش آموزش وپرورش را بعنوان عامل تغيير باشد، يا شرط و لازمه تغيير در جامعه، توضیح دهید. – آموزش وپرورش را بعنوان نتيجه و معلول تغيير توضیح دهید.

– توسعه اجتماعی راتعریف کنید ونقش آموزش وپرورش درتوسعه ي اجتماعي رابنويسيد.

(فصل هشتم)آموزش و پرورش و قشربندي اجتماعي

در عصر ما، با گسترش آموزش و پرورش عمومي در جهان،شمار قابل توجهي از كودكان در مدارس به سر مي برند، ولي واقعيت آن است كه همه آنان از مزايا و امتيازات آموزش و پرورش مدرسه اي، به يك اندازه بهره مند نمي شوند. عوامل گوناگون فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي مؤثر بر آموزش و پرورش موجب مي شوند كه فراگرد گزينش و تخصيص، افراد جامعه را در مسيرهاي آموزشي و شغلي متفاوتي هدايت كند. درنتيجه، آنها بنابر موقعيت خود در قشربندي اجتماعي جامعه، از مزاياي تحصيلي متفاوتي استفاده مي كنند و پس از خاتمه ي تحصيلات مدرسه اي به مشاغل برخوردار از اعتبار و منزلت اجتماعي متفاوتي سوق داده مي شوند. تعريف قشربندي اجتماعي قشربندي اجتماعي، به طور كلي، جايگاه و موقيت مردم در ساختار جامعه، و درنتيجه، شيوه ي زندگي آن ها را تعيين مي كند. در هر نظام قشربندي اجتماعي، افراد و گروهها به طريقي رتبه بندي مي شوند كه از لحاظ قدرت، ثروت و منزلت نابرابرند. به طور مختصر، طبقه ي اجتماعي بخشي از مردم در جامعه است كه پيشينه اي مشابه از لحاظ ثروت، قدرت و وجهه ي ا جتماعي دارند. اشخاص و گروههاي كه يك طبقه ي اجتماعي خاصي را به وجود مي آورند، در ارتباط با ارزشها، نگرشها، رفتارها و خلقيات وجوه مشتركي دارند. الگو و شيوه ي خاص زندگي، آنها را از اعضاي ساير طبقات اجتماعي متمايز مي كند. آنها نه فقط از لحاظ نگرشها و رفتار، بلكه از لحاظ اسكان در مناطق و محلات خاص با يكديگر پيوند دارند. عوامل تعيين كننده ي طبقه ي اجتماعي ماركس وبر طبقه اجتماعي را مفهوم چند بعدي مي داند كه به وسيله ي سه عامل ثروت، قدرت و وجهه معين مي شود. ثروت به دارايي، سرمايه و درآمد شخص دلالت مي كند. قدرت دلالت بر توانايي شخص به اتخاذ تصميمات مهم يا تأثيرگذاري بر ديگران دارد تا در جهت منافع او عمل كنند. وجهه عبارت است از برخورداري از احترام اجتماعي. عامل اصلي وجهه ي شخص، شغل اوست. ميزان تحصيلات، منزلت شغلي را تحت تأثير قرار مي دهد و درآمد با آن رابطه ي نزديكي دارد. تحقيقات جامعه شنان معاصر، شرايطي را براي نظريه ي وبر فراهم كرده اند. آنها معتقدند سه مشخصه ي قشربندي اجتماعي، يعني، ثروت، قدرت و وجهه تا اندازه اي مستقل از يكديگر عمل مي كنند. نه همه ي ثروتمندان از وجهه ي بالايي برخوردارند، و نه همه ي قدرتمندان ثروتمند هستند. جامعه شناسان براي سنجش طبقه اجتماعي غالباً مقياسي مبتني بر تركيبي از درآمد، وجهه ي شغلي و آموزش و پرورش (ميزان تحصيلات) را به كار مي برند. اين تركيب، منزلت اجتماعي_اقتصادي (SES) ناميده مي شود. در اين ديدگاه عوامل اقتصادي وزن بيشتري دارند. جامعه شناسان در برخي كشورها، رابطه ي مثبت بين طبقه اجتماعي و آموزش و پرورش را به تأييد رسانده اند. موقعيت فرد در نظام قشربندي طبقاتي، به شيوه ي خاص زندگي، عضويت در گروههاي معين، پيوندهاي سياسي، نگرش نسبت به فرصت هاي شغلي، سلامت، الگوهاي تربيت كودك و ساير جوانب زندگي او اشاره مي كند. اگرچه آموزش و پرورش در گزينش مردم به گروه بندي هاي شغلي، برحسب توانايي آنان، نقش مهمي دارد، ولي عوامل محسوس ديگري در اين فراگرد مداخله مي كنند. ازجمله: ۱) تفاوت هاي موجود در سطح و كيفيت آموزش و پرورش در كشور، منطقه يا محله اي كه شخص در آن زندگي مي كند. ۲) تبعيض از لحاظ دسترسي به تسهيلات آموزشي به موجب منزلت طبقه ي اجتماعي، دين، نژاد و خاستگاه قومي شخص. ۳) تفاوت هاي موجود در انگيزه ها، ارزشها و نگرشهاي شخص؛ تفاوت در تمايل و توانايي والدين شخص و اطرافيانش براي فراهم كردن حمايت هاي مالي و عاطفي لازم براي بالفعل كردن استعدادهاي بالقوه ي شخص. تبيين قشربندي اجتماعي براي توضيح قشربندي اجتماعي و نابرابري هاي ناشي از آن، دو نظريه ي مخالف در جامعه شناسي رواج دارند كه عبارتند از: نظريه ي توافق (كاركردگرا) و نظريه ي تضاد. نظريه ي توافق: از اين ديدگاه، نظام جامعه متشكل از اجزاي همبسته اي است كه در پيوند با يكديگر فعاليت كرده، هريك كاركرد ويژه اي را براي گردش كار و بقاي كل نظام انجام مي دهند. نظام جامعه، براي حفظ تعادل عملي ميان اجزا، داراي شرايطي معين و قواعد مقرري است.بر پايه ي اين مفروضات، نظريه پردازان كاركردگرا، اجتناب ناپذيري نابرابري و نقش آموزش و پرورش را در فراگرد قشربندي توضيح مي دهند. كاركردگرايان بر آنند كه جايگاه دانش آموزان در مدرسه نه به موجب تفاوت هاي گروهي و طبقاتي آنها بلكه بر حسب استعداد و توانايي فردي معين مي شود. گرچه اين رويكرد طرفداراني دارد، ولي منتقداني هم دارد. پاره اي از انتقادات از اين قرار است: ۱- نظريه توافق، نگرشي محافظه كارانه دارد، و حامي گروه صاحب قدرت مسلط، چه خوب باشد چه بد، و حافظ نظام اجتماعي است. به جاي يافتن راهي براي رهايي از نابرابري و بي عدالتي، هدف آن چرخاندن چرخها و راه اندازي امور است. ۲- اين اشاره ضمني كه بايد نيازهاي نظام اجتماعي را برآورده سازند، به جاي عكس آن، از لحاظ عده اي خطا و گمراه كننده است. به همين ترتيب، كاركردهاي آموزش و پرورش ممكن است در جهت تحقق منافع گروه هاي قدرتمند جامعه طراحي شده باشد. ۳- فرض اينكه بااستعدادترين و برانگيخته ترين افراد را مي توان از طريق مدارس شناسايي كرد، قابل ترديد است. ۴- فرض اينكه انگيزنده هاي نخستين افراد براي تحصيل در رشته شغلي معيني، دستيابي به پاداشهاي بيروني مثل ثروت و وجهه است، ممكن است نادرست باشد. مردم ممكن است براي ورود به مشاغل معيني، انگيزه هاي دروني داشته باشند. نظريه ي تضاد: از اين ديدگاه، ويژگيها و تمايل نظام آموزشي از تضادهاي موجود در جامعه، ناشي مي شود. آموزش و پرورش فقط بخشي است از نظام جامعه كه براساس تضادهاي ميان قشرهاي “دارا” و “ندار” شكل گرفته است. نظريه پردازان تضاد برآنند كه طبقات اجتماعي يا “گروههاي منزلت” براي داشتن سهم بيشتري از ثروت، قدرت و وجهه، همواره با يكديگر مبارزه و رقابت مي كنند و به دليل اين رقابت است كه تضادها در جامعه پديد مي آيند. آنها معتقدند كه آموزش و پرورش، درواقع، در خدمت بازآفريني نابرابري هاي مبتني بر قدرت، درآمد و منزلت اجتماعي است. نظريه پردازان تضاد، خاستگاه هاي نابرابري را در ساختار طبقاتي جامعه مي دانند. از نظر آنان، آموزش و پرورش ساختار طبقاتي را منعكس مي سازد و نابرابري بخشي از نظام سرمايه داري است و احتمالاً تا زماني كه چنين نظامي برقرار است، دوام خواهد داشت. بالنتاين(۱۹۸۹) طي تحقيقاتي كه انجام داده است نتيجه مي گيرد كه پيشينه ي طبقه ي اجتماعي مي تواند به دانش آموزان كمك كند يا مانع پيشرفت آنها شود. بالاترين و پايين ترين طبقات در قشربندي اجتماعي بسته ترند، وارد شدن به بالاترين طبقه و خارج شدن از پايين ترين طبقه دشوار است. افراد طبقات مياني از تحرك برخوردارند مدارس معمولاً با كودكان طبقه ي متوسط همسويي بيشتري دارند و ارزشها و الگوهاي رفتاري طبقه ي متوسط را منعكس مي سازند. آموزش و پرورش و تحرك اجتماعي فراگرد تغيير منزلت اجتماعي فرد در جامعه، تحرك اجتماعي ناميده مي شود. در جريان زندگي، موقعيت اجتماعي فرد براثر تغييرات اجباري يا اداري، در نظام قشربندي اجتماعي، بالا يا پايين مي رود. اين حركت، تحرك اجتماعي عمودي محسوب مي شود. منظور از تحرك افقي، تغيير موقعيت فرد در قشر يا طبقه ي اجتماعي خودش است، يعني، بي آنكه قشر يا طبقه ي اجتماعي خود را تغيير دهد، در همان قشر يا طبقه، تغيير سمت يا تغيير شغل پيدا مي كند. تحرك اجتماعي عمودي اگر در جريان زندگي فرد رخ دهد، تحرك عمودي درون نسل ناميده مي شود كه با تحرك عمودي بين نسل ها تفاوت دارد. تحرك عمودي بين نسل ها به تفاوت ميان موقعيت اجتماعي والدين و فرزندان آنها در قشربندي اجتماعي اشاره مي كند. آموزش و پرورش در ارتباط با نظام قشربندي اجتماعي دو وظيفه يا كاركرد بر عهده دارد: تفكيك و گزينش. در جوامع گذشته كه نظام بسته وكاستي حاكم بود، آموزش و پرورش در درجه ي اول، كاركرد تفكيكي داشت. يعني جداسازي افراد جامعه و پرورش اختصاصي آنها متناسب با “شيوه ي زندگي” خاص هريك از قشرها و طبقات اجتماعي. در جوامع پيشرفته جديد كه در آنها غالباً نظام طبقه اي باز برقرار است، تأكيد آموزش و پرورش از كاركرد تفكيك به كاركرد گزينش تغيير يافته است. آموزش و پرورش، همچنين طبق سنت يكي از نمادهاي منزلت بوده است: مردم را از لحاظ اجتماعي متمايز مي كرد، ولي در كل ميان آنها تفاوت به وجود نمي آورد. هاويگارست(۱۹۶۱) در بحث از رابطه ي آموزش و پرورش با تحرك اجتماعي، ميان ارزشهاي كاركردي و نمادين آموزش و پرورش تمايز قايل شده است. آموزش و پرورش هنگامي داراي ارزش كاركردي است كه مستقيماً براي تحقق هدفي به كار رود. ارزش نمادين آموزش و پرورش هنگامي است كه به عنوان نماد منزلت از آن استفاده شود. به زعم ترنر، شيوه هاي مقبول براي تحرك اجتماعي را هنجارهاي جامعه معين مي كنند و از اين رو، اين هنجارها عامل مهمي در شكل گيري نظام آموزش و پرورش و راهبردهاي گزينشي آن محسوب مي شوند. دو نوع هنجار متفاوت وجود دارند كه دو شيوه ي متفاوت تحرك اجتماعي را پديد مي آورند. ترنر، به ترتيب آنها را تحرك حمايتي و تحرك رقابتي مي نامد. وقتي كه شرايط اشراف سالاري شالوده ي ساختار طبقاتي را تشكيل دهد، تحرك اجتماعي افراد حمايتي است و كاركرد گزينش آموزش و پرورش، به روشي علني، منظم و سريع در دوران مدرسه صورت مي گيرد و از ميان كودكان گروه سني معين، افرادي كه مستعد و توانا تشخيص داده مي شوند، به عنوان نخبه و زبده به مراتب بالاي تحصيلي و مشاغل پرمنزلت اجتماعي هدايت مي گردند. اما اگر جو آزادمنشانه بر جامعه حاكم شود، هنجار سازمان دهي تحرك رقابتي، به كمك يك فراگرد گزينشي ضمني، تدريجي و طولاني، از طريق حذف و كناره گيري افراد از رقابت تحصيلي در دوره ي دانشگاه، اجرا و تقويت مي شود. به طور كلي، روند و جهت گيري در تحرك اجتماعي در جوامع جديد، علي رغم برخي تفاوتهايي كه از سنن فرهنگي و اجتماعي آنها ناشي مي شوند، از تحرك حمايتي به تحرك رقابتي، و در زمينه ي آموزش و پرورش، از آموزش و پرورش نمادين به آموزش و پرورش كاركردي است. در جامعه امروز، آموزش و پرورش از طريق ايجاد تحرك اجتماعي در زندگي افراد و گروهها، يكي از عوامل سازنده ي قشربندي اجتماعي محسوب مي شود، زيرا ميزان دانش و معرفت، مهارتها و نگرشهايي كه در مدارس كسب مي شوند، براي رشد و بقاي جامعه مهم تلقي مي گردد. فرصت هاي افراد براي استفاده از آموزش و پروش به عنوان راهي براي تحرك عمودي خود يا فرزندانشان تحت تأثير عوامل زير قرار مي گيرد: ۱- توزيع نابرابرلوازم وامكانات اجتماعي بين مردم مثل درآمد، مسكن ۲- توزيع نابرابر ويژگيها يا خصايص فردي ميان افراد مثل هوش، انگيزش و…. بنابراين، فرصت هاي آموزش و پرورش را نبايد جدا از عوامل فوق ملاحظه كرد. در غير اين صورت ممكن است تخمين اهميت آموزش و پرورش از لحاظ تحرك اجتماعي، نادرست از كار درآيد.

– قشربندي اجتماعي را تعريف کنید وعوامل تعيين كننده ي طبقه ي اجتماعي را براساس نظر ماركس وبر بنویسید.

– براساس تحقيقات جامعه شنان معاصررابطه ی سه مشخصه ي قشربندي اجتماعي، يعني، ثروت، قدرت و وجهه را توضیح دهید. – عوامل مؤثری که در فراگرد گزينش مردم به گروه بندي هاي شغلي، برحسب توانايي آنان مداخله مي كنند را بنویسیدد.

– توضيح قشربندي اجتماعي و نابرابري هاي ناشي از آن، دو نظريه ي نقش آموزش و پرورش را در تحرك اجتماعي توضیح دهید.

فصل نهم رویکردهای نوين جامعه شناختی به آموزش و پرورش

تقريبا همه متفكران اجتماعي از زمان افلاطون وارسطوگرفته تا صاحبنظران عصرجديد به ويژه جامعه شناسان آموزش وپرورش را در بطن نظريات خود مورد توجه قرار دادند. در اينجا به برخي از اين نظرات اشاره ميگردد آگوست كنت، جامعه شناس فرانسوي (۱۷۹۸ – ۱۸۵۷)، آموزش و پرورش را به منزله تهذيب و تزكيه آدمي مي دانست. هربرت اسپنسر جامعه شناس انگليسي (۱۸۲۰–۱۹۰۳)نيزغايت آموزش وپرورش راتدارك وتأمين زندگي بهتربراي فرددرجامعه می‌دانست. لستروارد،جامعه شناس آمريكايي(۱۸۸۳) آموزش وپرورش راوسيله ي تغييروپيشرفت جامعه،وحاصل آنرا بهزيستي وسعادت فرد مي داند. به تعبير اوتغييروتحول اجتماعي براثرمساعي آگاهانه ي فردي به ظهور مي رسداز اين رو ، آموزش وپرورش مي تواند درامرهدف جويي و ايجاد تغييرات اجتماعي مطلوب،كوشش آگاهانه و وسيله ي سودمندي به شمار آيد. اميل دوركيم ، جامعه شناس فرانسوي (۱۸۵۸ – ۱۹۱۷) آموزش و پرورش را بعنوان بخشي از جامعه دركانون توجه خود قرارداد به نظر او آموزش و پرورش وجامعه پيوند نزديكي دارند از نظراو تعليم وتربيت بعنوان يك امر اجتماعي وعنصراصلي جامعه محسوب مي گردد . اين موضوع ارتباط كاملي با نگاه او به انسان دارد زيرا ازنظر وي انسان درل اصل وذات خود يك موجوداجتماعي است لذاملزم به يادگيري شيوه ي زندگي در اجتماع انساني است وآموزش وپرورش وسيله ي خودفردي وخود اجتماعي انسان وعنصر اصلي درتشكل شخصيت وتولد اجتماعي افراداست ازنظر وي آموزش و پرورش فعاليتي است كه نسل بالغ، درباره سني كه هنوز براي حيات اجتماعي نارس است، به جاي مي‌آورد و موضوع اين فعاليت عبارت است از برانگيختن و پروردن افكار و معاني و شرايط معنوي و مادي كه مقتضيات حيات در جامعه سياسي و محيط خصوصي است كه طفل براي زندگاني در آن، آماده مي‌شود. دوركيم حتي در نظريه همبستگي اجتماعي خود كه درآن سير تحول جامعه را به تصوير مي كشد به نقش تعليم وتربيت نيز مي پردازد اوبه ويژه به نقش تعليم وتربيت درايجاد وتداوم وفاق اخلاقي كه پايه واساس وتئاوم بخش همبستگي ارگانيكي است توجه ويژه دارد. كارل مانهايم، آلماني(۱۸۹۳ – ۱۹۴۷) نيز مثل دوركيم بر نقش سازنده آموزش و پرورش به عنوان يك فراگرد اجتماعي آگاهانه تأكيد كرده آن را في‌نفسه تكنيك و وسيله‌اي براي كنترل اجتماعي، بازسازي و نوسازي جامعه مي‌داند كه در صورت استفاده آگاهانه و برنامه‌ریزی شده، مي‌تواند به ايجاد انسجام و يگانگي اجتماعي مدد رساند. ازدهه ۱۹۷۰ به بعد رويكردهاي تازه اي در بين برخي از جامعه شناسان مطرح گرديد كه به اجمال به آن ها اشاره مي گردد. نظريه هاي آموزش وپرورش آموزشگاهي درباره ماهیت آموزش و پرورش نوین و نابرابریهای ناشی از آن نيز، نظریه هاي مهمي وجود دارد که نظریه هاي بازیل برنشتاین و ايوان ايليچ از آن جمله است. رویکرد او ترکیبی از رویکردهای خرد و کلان است. او معتقد است که ابعاد ساختاری نظام آموزشی و جوانب تعاملی آن نیاز به یگانگی دارند. الگوهای زبان و پیشرفت تحصیلی ( نظريه برنشتاين) الگوهای زبان یا سخنگویی کودکان، موجب تداوم و استمرار طبقه اجتماعی آنان می گردد. الگوی سخنگویی شخص به وسیله موقعیت اجتماعی خانواده او معین می شود. مثال بارز آن، تاثیر تفاوت الگوهای زبانی کودکان طبقات اجتماعی مختلف بر عملکرد آموزشی آنان در مدرسه است. منظور از تفاوت الگوهای زبان، تفاوتهای منظم در طرق استفاده از زبان، به ویژه در مقایسه کودکان قشرهای فقیر و ثروتمند است. به نظر برنستاین، الگوی زبانی کودکان طبقه اجتماعی پایین، مقید و محدود است و این الگو با زمینه فرهنگی این طبقه ارتباط دارد. کودکان در محیط خانواده یا در جمع گروه همسالان، با الگوی محدود سخن می گویند. آنها زبان یا سخنگویی خود را با هنجارهای خانواده یا گروه تطبیق می دهند. الگوی زبانی محدود برای سخن گفتن درباره تجربه های عملی، مناسبتر از سخن گفتن درباره افکار و موضوعات انتزاعی است. این امر به این معنا نیست که کودکان طبقات پایین جامعه نوع سخنگویی پست تری دارند، بلکه به دلیل آن است که شیوه استفاده آنها از زبان، با فرهنگ مدرسه، تضاد و اختلاف دارد. رشد زبان کودکان طبقه متوسط، برعکس، مستلزم الگوی ماهرانه، پیچیده و مبسوط است. کودکان این طبقه بسیار آسانتر می توانند دست به تعمیم زده، اندیشه های مجرد و انتزاعی را بیان کنند. اگر نظریه برنستاین درست باشد با تکیه بر آن می توان فهمید که چرا کودکان دارای پیشینه اجتماعی-اقتصادی ضعیف، در تحصیلات مدرسه ای چندان پیشرفتی حاصل نمی کنندزیر این امر بدین دلیل است که : ۱_به پرسشهای کودکان در خانه، پاسخهای ناچیز و محدودی داده می شود. در نتیجه بی اطلاع بار می آیند و به مسائل دنیای وسیعتر هم کنجکاوی چندانی نشان نمی دهند. ۲_کودک به دشواری می تواند نسبت به زبان غیرعاطفی و انتزاعی مورد استفاده در مدرسه و همچنین، نسبت به اصول کلی انضباط در آن واکنش مناسب نشان نمی دهند. ۳_بسیاری از مطالبی که معلم بیان می کند، بسته به تفاوتی که الگوی زبانی او با الگوی زبانی کودک دارد، احتمالا برای کودک غیرقابل درک است. او ممکن است بخواهد با این مسئله از طریق ترجمه زبان معلم به زبانی که آشناست، مقابله کند. ۴_درحالی که کودک مشکل چندانی از لحاظ یادگیری حفظی یا ازبر کردن درس ندارد ولی از لحاظ درک تمایزات مفهومی در تعمیم و تجرید، دچار مشکلات عمده است. مدرسه زدایی از جامعه ( نظريه ايوان ايليچ ) ایلیچ معتقد بود که مدارس با ساختار و عملکرد موجودشان، نقشی جز نهادی کردن نابرابریهای اجتماعی ندارند. مردمان در گذشته خودکفا بودند اما امروزه برای سلامت خود به پزشکان، برای آموزش و پرورش به مدرسه و معلمان، برای تفریح و سرگرمی به تلویزیون، و برای گذراندن زندگی به کارفرمایان متکی می شوند و این مسئله به اعتقاد وی به علت توسعه اقتصادی نوین است. ایلیچ می گوید مدرسه یکی از چند نهادی است که آزادی های فردی را محدود می کند. وی مبلغ مدرسه زدایی از جامعه است. به اعتقاد او آرمان رشد و توسعه را مورد نظر خواست تمام کشورها و انتهای این مسیر را رسیدن به مصرف بی کران می داند. به نظر او نیل به این مدینه فاضله تنها از طریق معجزه علم میسر است. ایلیچ معتقد است که مدرسه برای ایفای چهار وظیفه اصلی توسعه پیدا کرده است: مواظبت اجباری، توزیع مردم به نقشهای شغلی، یادگیری ارزشهای مسلط و کسب دانش و مهارتهای مورد پسند اجتماعی. ایلیچ می گوید که ما بی آنکه لحظه ای فکر کرده باشیم، سه اصل را به عنوان اصول بدیهی پذیرفته ایم: اول، بچه ها باید به مدرسه بروند؛ دوم، بچه ها در مدرسه چیز یاد می گیرند؛ و سوم، مدرسه تنها جایی است که می تواند آموزش دهد. و این منتهای ناخودآگاهی یا اوج مسمومیت توسط ایدئولوژی مدرسه است. در جای دیگر اشاره می کند که کار مدرسه فروش برنامه های درسی بسته بندی شده است. هدف اصلی تولید افرادی است که به درد جامعه بخورند. برنامه درسی از خودبیگانگی را شرط آمادگی برای زندگی قرار داده است. کودکی که به برنامه درسی خو گرفت دیگر جرأت ندارد متکی به خود باشد و با استقلال تمام بزرگ شود و رشد کند. آموزش از راه برنامه های درسی فقط به وجود آورنده تقاضا برای یک بلوغ ساختگی و قلابی است. اعتقاد به آموزش از طریق برنامه های درسی در واقع کنار گذاشتن هر نوع مسئولیت شخصی در راه رشد خویش است؛ استعفای فکری انسان در مقابل هیولای برنامه تحمیلی است. از نظر او تعلیم و تربیت، مسئولیتهای فردی اند . افراد باید احساس مسئولیت فردی کنند نه آنکه برای انجام وظیفه اداری یا دستیابی به مدرک، هر برنامه تحمیل شده ای را بخوراند یا بخورد. هیچ نوع انقلاب آموزشی ممکن نیست مگر آنکه نخست در مفهوم کسب دانش دگرگونی حاصل شود. برنامه درسی پنهان اصطلاح «برنامه درسی پنهان» را اولین بار جکسون در کتاب زندگی در کلاس درس به کار برد و بنسون اشنایدر آن را رواج داد.برنامه درسی پنهان اشاره می کند به: فشارهایی که به طور ضمنی (در مقابل الزامات صریح برنامه درسی آشکار)، در هر مؤسسه آموزشی یافته می شود و دانش آموزان باید آنها را تشخیص داده، بدانها واکنش نشان دهند تا بتوانند در آن مؤسسه باقی بمانند. برنامه درسی پنهان نه در جایی نوشته شده است و نه هیچ معلمی آن را درس می دهد. بلکه محیط آموزشی مدرسه، با تمام خصوصیاتش آن را آموزش می دهد. دانش آموزان به مرور تحت تأثیر برنامه درسی مدرسه رویکرد خاصی نسبت به زندگی، و نگرش خاصی نسبت به تحصیل و یادگیری پیدا می کنند. به نظر بولز و گین تیس، برنامه درسی پنهان، دستور کار سیاسی-اقتصادی دارد. مسئولیت آن جداسازی طبقاتی است. نخبگان را آزادی و فرصت پیشرفت ارزانی می دارد و غیر نخبگان را می آموزد که در آینده قسمت و سرنوشت خود را به عنوان کارگر منضبط و فرمانبردار پذیرا باشند. آموزش و پرورش و بازآفرینی فرهنگی گیدنز معتقد است رویکردهای نظری برنستاین، بولز، گین تیس و ایلیچ را می توان از طریق مفهوم بازآفرینی فرهنگی، به یکدیگر مربوط ساخت. بازآفرینی فرهنگی اشاره می کند به طرقی که مدارس، همراه با سایر نهادهای اجتماعی، نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی را از نسلی به نسلی تداوم می بخشند.

سؤال های فصل:

– دیدگاه های صاحب نظران وجامعه شناسانی مثل کنت، دورکیم، مانهایم ، اسپنسرولستروارد و… را درمورد آموزش وپرورش بیان کنید.

– كدام صاحب نظر كاركرد آموزش و پرورش را استفاده ی آگاهانه از نيروهاي اجتماعي، براي پرورش افراد آزاد منش مي داند ؟

– ازديدگاه كدام صاحب نظرغايت آموزش وپرورش تدارك وتأمين زندگي بهتربراي فرد درجامعه است ؟

– ازنظركدام صاحب نظر، ارزش هاي اخلاقي ، شالوده نظم اجتماعي است و جامعه از طريق نهادهاي تربيتي تداوم مي يابد .

– ازديدگاه كدام صاحب نظراستفاده آگاهانه وبرنامه ریزی شده از آموزش وپرورش می تواند به انسجام ویگانگی اجتماعی مدد رساند؟

– كدام صاحب نظر بر آموزش و پرورش به عنوان یک فراگرد اجتماعی آگاهانه تأکید کرده وآن را فی نفسه تکنیکی برای بازسازی ونوسازی جامعه می داند ؟

– هر کدام از نظريه هاي برنشتاين ( الگوي زبان وپيشرفت تحصيلي) ، ايوان ايليچ ( مدريه زدايي از جامعه ) ومدرسه پنهان را به طور جداگانه توضيج دهيد.

منبع اصلی : علاقه‌بند،علي؛ جامعه‌شناسي آموزش و پرورش، تهران نشر روان، چاپ سي و دوم .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *