نظریه ساختاری نظریه کارکردگرائی ساختاری چیست؟

کارکرد گرایی ساختاری و نوکارکرد گرایی

کارکرد گرایی ساختاری :

کارکرد گرایی ساختاری نظریه ای است که جامعه را کلیت نسبتا منسجمی میداند که عناصر آن در دارای کارکرد مشخصی اند.فرض طرفداران این نظریه آن است که که جامعه کلیت نسبتا هوشمندی  است که که اجزای آن نیاز های جامعه را برآورد می کنند.

 این دیدگاه بر آن است هر پدیده ای دارای کارکرد است که منظورشان از کارکرد اثر آن در سیستم است.

 کارکرد گرایی را میتوان متاثر از شخصیت های زیادی دانست از جمله :ارسطو. افلاطون -کنت .دورکیم.اسپنسر-بروان و مالینوفسکی

این شاخه فکری دارای ۳ اصل بنیادی است که توضیح مختصر آن در ذیل آمده:

۱-وحدت کارکردی:  

منظور از وحدت کارکردی این است که همه عناصر موجود در سیستم دارای هماهنگی و یکپارچگی باهم هستند و تضادی میان آنان بر قرار نیست.

۲-عمومیت کارکردی(شمول عام):

در نظریه فونکسونالیسم  شمول عام یعنی همه عناصر نظام در داخل کل کار (وظیفه ای )بر عهده دارند. 

۳-گریز ناپذیری کارکردی:

عناصر موجود در سیستم را بهترین عناصر میداند  که جانشینی(آلترناتیو) نمیتوان برای آن متصور شد.

کار کرد گرایی به ۳ دسته تقسیم میشود:

۱-فردی(مالینوفسکی)                     ۲-فیمابینی(براون)                      ۳-اجتماعی(پارسونز)

پارسونز :

نظریه پارسونز را در واقع میتوان پاسخ به سوال هابز(نظم چگونه به وجود می آید) دانست.به نظر وی نظم اجتماعی حاصل اجتماعی کردن ونظارت اجتماعی است .پارسونز آشکارا یک نظریه پرداز کلان نگر ذهنی است  و برداشت وی از واقعیت اجتماعی مبتنی برنوعی نگرش سلسله مراتبی است.واحد تحلیل پارسونز نظام اجتماعی و فرهنگی نیست بلکه آمیزه ای از نقش ومنزلت است .جامعه از نظر پارسونز مجموعه ای از کنش گران اند که در یک محیط فیزیکی باهم در ارتباط اند.از نظر پارسونز یک نظام اجتماعی باید:

۱-با نظام های دیگر سازگار(هماهنگ) باشد(مثلا نظام آموزشی با نظام خانواده)

۲-از حمایت دیگر نظام ها برخوردار باشد(حمایت نظام خانواده از آموزش وبالعکس )

۳-نیاز های کنش گران را فراهم کند.

۳-مشارکت کافی اعضایش را برانگیزد.

۴-حداقل نظارت را بررفتار کنش گران داشته باشد.

۵-باید کشمکش موجود در جامعه را کنترل کند.

۶-و در نهایت برای تداوم خویش به یک زبان(یک نظام ارتباطی مشترک)نیاز دارد.

نظریه نظام اجتماعی:

در این نظریه پارسونز سعی دارد نشان دهد نظام اجتماعی از چه عناصری تشکیل شده در واقع تبین نظری و الگویی از شکل گیری نظام اجنماعی است.دیدگاه پارسونز از واقعیت سلسله مراتبی است یعنی برخی اشکال واقعیت جایگاه بالا تری نسبت به سایرین دارد.او در این نظریه واقعیت را به صورت سلسله مراتبی از نظام ها وخرده نظام های اجتماعی نشان می دهد.

ما در جدول زیر به صورت کلی نظریه نظام اجتماعی پارسونز را نشان می دهیم:

لوازم کارکردی                نظام کنش                      خرده نظام کنش                 میانجی

 سکون یا حفظ الگو                        نظام فرهنگی                                 نظام اعتقادی                                    تعهد

یکپارچگی(همبستگیِ)                  نظام اجتماعی                                عرف اجتماعی                                  نفوذ

دستیابی به هدف جمعی              نظام شخصیت (تما یل نیازی)             سیاست                                        قدرت

انطباق                                        ارگانیزم فردی                                   اقتصاد                                             پول

عالی ترین و بالاترین سطح نظارت نظام فرهنگی است و پایین ترین سطح نظارت نظام اقتصادی است وهمچنین بالاترین سطح انرژی از نظام اقتصادی نشات می گیرد وبالعکس نظام فرهنگی کمترین انرژی را منتقل میکند.

 نظریه تکامل (تمایز یابی):

تمایز یابی در آثار پارسونز همان تکامل است .از نظر او با تمایز یابی هرچه بیشتر ،خرده نظام های جدید تری شکل می گیرد و هرچقدر جوامع خرده نظام های بیشتری را خلق قدرت انطباق آن بیشتر می شود .از نظرپارسونز فرآیند تمایز فرآیند عامی نیست واز طریق انواع چرخه ها عمل میکند (پس نظریه تکامل پارسونز تک خطی نیست)

سعی پارسونز آن است که با طرح ایده تمایز یابی نظریه خود را از حالت ایستایی خارج کند .جامعه در حال تکامل از حالت انتسابی به سمت یک وضعیت اکتسابی پیش می رود. 

مراحل تاریخی که پارسونز عنوان می کند ابتدایی .میانیین و نوین است که در مر حله گذشت از ابتدایی به میانین همراه با توسعه خط و نوشتار است ودر گذشت از مرحله میانیین به نوین  همراه با توسعه قوانیین می باشد. 

مرتن :

مرتن اولین کسی بود که ایده تضاد را در جامعه شناسی کارکرد گرایانه مطرح کرد .مرتن در ابتدا روش پارسونز واصول کارکرد گرایی را نقد کرد.وی مهمترین منتقد جامعه شناسی کارکرد گرایی کلاسیک است  به نظر او روش پارسونز برای تحلیل پدیده های اجتماعی بسیار انتزاعی و غیر تجربی است.روش مرتن براین اساس است که با طرح برد متوسط در صدد ارائه سطح تحلیلی است که در آن پژوهش های اجتماعی به صورت تجربی تر وملموس تر مورد تجزیه وتحلیل قرار گیرد در واقع نظریه برد متوسط تلفقی از تجربه ونظریه محض است.از نظر مرتن منظور از برد متوسط همان سطوح تجربی است که پارسونز به صورت الگویی وانتزاعی از آن یاد می کند همچنین مرتن در نظریه خود بیان می کند  سطح تحلیل کارکردی نباید مقوله ای انتزاعی باشد بلکه باید گروه ها سازمان ها ونهاد ها مورد بررسی قرار گیرد.

نقد های مرتن به اصول کار کرد گرایی:

وحدت کارکردی (از نظر مرتن همیشه بین نظام های اجتماعی هما هنگی وجود ندارد بلکه ممکن است تضاد در بین ان ها وجود داشته باشد)

عمومیت کارکردی(در این مورد مرتن می گوید علاوه بر کارکرد مثبت اجزا می تواند دارای کارکرد منفی و حتی بی کارکرد باشد)

ضرورت کارکردی(و در نهایت این که همه عناصر مجود لزوما بهترین متغیر ها نیستند و جانشین پذیر اند ) 

نقد وی به پارسونز انتزاعی وکلی بودن نظریه پارسونز است و بیان می کند که نظریه پارسونز قابلیت تبین مسایل تجربی را ندارد که دربرابر آن مرتون سطح برد متوسط را مطرح می کند(بررسی گروه های مرجع).

   کارکرد آشکار و پنهان وپیش بینی نشده :

 از نظر مرتن کارکرد ها گاهی آشکار .پنهان وپیش بینی نشده اند .

در توضیح کارکرد آشکار این را می توان گفت که با نیت قبلی انجام شده اند (مثلا ساختن دانشگاه برای تربیت نیروی متخصص)

اما در کارکرد پنهان نیت قبلی وجود ندارد اما این طور نیست که از آن خبر نداشته باشم (مثلا در احداث یک پارک می دانیم که ممکن است آنجا محل تجمع افراد اوباش شود)

پیامد پیش بینی نشده اتفاقی است که از قبل پیش بینی نشده بود (مثل سوانح طبیعی) که می تواند کارکرد مثبت ومنفی یا بی کارکرد داشته باشد .

 

نظریه انتظام اجتماعی مرتن:

به نظر وی انتظام اجتماعی حاصل هماهنگی اهداف وابزار مشترک است

                            اهداف اجتماعی                ابزار اجتماعی                                   

همنوایی                     +                  +

ابداع                          +                          = متقلب

مناسک گرایی(رسم پرستی)                                            +            = کار ی حسب عادت انجام دادن

انزوا گرایی(عزلت)                                                                 +          =کلکسیون دارها  .معتاد ین  

طغیان(شورش)                 –                     –      =جنبش انقلاب

 

نو کارکرد گرایی:

این نظریه انتقاد هایی به کارکرد گرایی دارد ونظریه جدیدی است که از دل کارکرد گرایی بیرون آمد.بنیان گذار نو کارکرد گرایی جفری الگذندر است او همچنیین جامعه شناسی چند بعدی را مطرح کرده که نظریه ای تلفیقی است. از دیگر نظری پردازان این جریان میتوان کولومی و لومان را نام برد.

 

بررسی رویکرد های این نظریه

اصولاً رويكرد كاركردگرايي در جريان رشد خود، سه جهت عمده بخود گرفته است كه از قرار زير هستند:
الف) كاركرد گرايي كلاسيك: كه غالباً با نام مالينوفسكي، مردم شناس انگليسي- لهستاني، به عنوان پدر كاركردگرايي همراه است. مالينوفسكي در مقاله خود بنام    « فرهنگ كه به مثابه مانيفست فونكسيوناليسم » تلقي مي شود، نشان مي دهد كه چگونه تمام اشياي مادي مورد استفاده در جامعه به نيازهاي تكنيكي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و رواني پاسخ مي دهند … او عقيده داشت كه جامعه و فرهنگ به مثابه مجموعه سازمان يافته و وحدت بخشي است كه كلي را تشكيل مي دهد و خود متشكل از بخشهاي مختلف و متعددي است. در نظر او جامعه ، نظامي به هم پيوسته و منظم است(وثوقي، ۴۱ – ۲۴۰). ضعف عمده كاركردگرايي از مشاهده ساختار اجتماعي به عنوان ستون فقرات ايستاي جامعه و ملاحظه تحليل ساختاري در علوم اجتماعي، مشابه علم تشريح در زیست شناسي ناشي مي شود. رادكليف براون بيش از هر كس ديگري عهده دار اين نگرش يكسويه است كه كاركردگرايي، تضادها و تناقض هاي لاينفك ساختار اجتماعي را ناديده  می گيرد. كاركردگرايان با ناديده گرفتن يكي از خاستگاههاي حساس تغيير درون زا، مسائل تضاد و اختلاف بر سر ارزشها را تحت عناوين انحراف يا ناسازگاري، مطرح ساخته است (برگ، ۶۹۸). به زعم برگ، مكتب كاركردگرايي به بيراهه ناچيز شماري تضاد و عدم تعادل و در  عين حال فرض استمرار حركت تدريجي و يكنواختي جريان تغيير كشيده مي شود.
ب) كاركردگرايي نسبي گرا؛با پيشقراولي رابرت مرتن، به نقد سه اصل كاركردگرايي   كلاسيك مالينوفسكي مي پردازد: اصل وحدت كاركردي، اصل عموميت كاركردي، اصل ضرورت كاركردي

كاركردگرايي ساختي: اين رويكرد جديد به عناصر فرهنگي و اجتماعي توجهي نداشته، نقطه عزيمت خود را « جامعه » قرار داده و از هر دو لحاظ كل و جزء مورد بررسي قرار مي‌دهد. در اين رويكرد مقتضيات يا الزامات كاركردي، كاركردهاي اساسي لازم براي ادامه بقاي جامعه به شمار ميروند. اين الزامات عبارتند از: « ارتباط ضروري با محيط اجتماعي و طبيعي به منظور تجديد نسل، تفكيك و تخصصي شدن نقش ها،‌ارتباطات، آموزشهاي عمومي، اهداف مشترك، اجتماعي شدن اعضا و كنترل موثر انواع انحرافات رفتار(وثوقي، ۲۴۳). نظريه تالكوت پارسنز، نظريه پرداز مهم اين رويكرد، به عنوان كاملترين نظريه كاركردگرايانه در جامعه شناسي، به علت تأكيد بر ساختها، به رويكرد كاركردي ساختي معروف است. (نظامي، ۲۰- ۱۱۸)

در این مقاله بیشتر به بحث سوم یعنی کارکردگرایی ساختی می پردازد.                در بخش اول مقاله ابتدا اشاره کلی به مکتب ساختی کارکردی که سالها در نظریه جامعه شناختی مسلط بوده داریم و سپس بحث خود را با برخی ریشه های تاریخی آن آغاز می کنیم و سه مورد کلاسیک آن یعنی نظریه کارکردگرایی قشر بندی، پیش شرط های کارکردی جامعه و مهم ترین آنها نظریه ساختی کارکردی تالکوت پارسونز را بررسی کرده و سپس به تحلیل مدل رابرت مرتن می پردازیم .

 و در بخش دوم این مقاله به نقدو بررسی این مکتب پرداخته می شود.

   کارکرد گرایی ساختاری:
کارکردگرایان ساختاری برای اجزای نظام در تداوم عملکرد کل نظام نقش مثبتی قایل اند و کارکردگرایان ساختاری با رابطه ی یک جزء نظام با اجزای دیگر نیز سرو کار دارد. آنها اجزای نظام ونیز کل نظام را در یک حالت توازن در نظر می گیرند چندانکه دگر گونی دریک جزء به دگرگونی در جزء دیگر می انجامد.دگرگونی در یک جزء ممکن است چنان با دگرگونی دراجزای دیگر تعادل یابد که گویی هیچگونه دگرگونی درکل نظام پدید نیامده است.اما اگر این تعادل برقرار نشود سراسر نظام دگرگون میشود هر چند که کارکرد گرایی ساختاری یک چشم انداز توازنی را می پذیرد اما لزوماً یک دیدگاه ایستا به شمار نمی آید، در این توازن نظام اجتماعی ، دگرگونیها به شیوه ای سامانمند رخ می دهند و نه انقلابی .در نظریه ی کارکردگرایی ساختاری ، دو اصطلاح ساختاری و کارکردی را لزوماً نباید با هم به کار برد ، هر چند که معمولاً این کار را انجام میدهند ساختارهای یک جامعه را بدون توجه به کارکرد آن برای ساختارهای دیگر میتوان بررسی کرد ، به همین ترتیب نیز کارکردهای انواع فرآیندهایی را که ممکن است ساختاری به خود نگیرد، میتوان به تنهایی بررسی کرد .
بسياری بر اين باورند كه كاركرد گرايی ساختاری بر نظريه جامعه شناسی مسلط بوده است ‏‏‏‏،با اين همه ولی اكنون به عنوان يك نظريه جامعه شناسی اهميت خود را از دست داده است ،اما افرادی همچون دمرات و پيترسون موضع مثبت تری دارند و می گويند كه كاركرد گرايی ساختاری يك هوس زود گذر نيست و می پذيرند كه ممكن است به صورت نظريه جامعه شناسی ديگری تكامل يابد همچنان كه خود آن از دل ارگانيسم ما قبل خود تكامل يافته است.
مارك آبراهامسون استدلال می كند كه اين نظريه ماهيت يكپارچه ای ندارد و سه نوع كاركردگرايی را بر می شمارد:
كاركرد گرايی فرد گرايانه:
كه بر نياز های کنشگران وانواع ساختار های بزرگی كه به عنوان پاسخی به اين نيازها پديدارمي شوند تاكيد دارد .(هوادار عمده ی آن ما لينو فسكي)
۲- كاركرد گرايی فیمابینی:
كه بر روابط اجتماعی، بويژه مكانيسمهايی كه برای سازگاری با فشارهای موجود در اين روابط بكار برده می شودسرو كار دارد .(هوادار عمده ی آن رد لكيف بروان )
۳- كاركرد گرايی اجتماعی:
اكثر جامعه شناسان پيرو اين نظريه اند و اين بيشتر به ساختارهای اجتماعی و نهادهای پهن دامنه جامعه ،روابط داخلی ميان آنها و تاثيرات آنها روی کنشگران توجه دارد.
در كل ميتوان گفت كه كاركرد گرايان ساختاری:
۱- برای اجزای نظام در تداوم عملكرد كل نظام نقش مثبتی قايلند.
۲- آنها اجزای نظام وكل نظام را در حالت توازن در نظر می گيرند،چنانكه دگرگونی در يك جزء به دگرگونی در اجزای
ديگر می انجامد.
۳- تغييرات دراين نظام سامانمند است.
۴- اين ديدگاه هر چند چشم انداز توازن را می پذيرد،اما لزوما يك ديدگاه ايستا به شمار نمی رود.
۵- در اين نظريه ،دو اصطلاح((كار كرد))و ((ساختار))را لزوما نبايد با هم بكار برد.چونكه ساختار يك جامعه را می توان بدون توجه به كار كرد آن برای ساختار ديگر بررسی كرد وبر عكس.

ريشه های فکری شکل گیری كاركرد گرايی:

کارکردگرایی ساختی تحت شرایط اجتماعی سیاسی  نظری و فکری خاصی شکل گرفته است در این قسمت بیش از این که به سهم عوامل اجتماعی سیاسی در شکل گیری کارکردگرایی ساختی توجه شود به سهم متفکران کارکردی اشاره می شود

به طور کلی سه جامعه شناس کلاسیک مهم ترین تاثیر را در نظریه ساختی کارکردی داشته است آگوست کنت هربرت اسپنسر و امیل دورکیم .
كنت:
از جامعه ی خوب برداشتی هنجار مند داشت و همچنين برداشتی از توازن در داخل جامعه داشت ،به هر حال مهمترين مفهوم كار او گرايش به مقايسه جوامع بشری با ارگانيسمهای زيست شناختی بود.او نظامهای اجتماعی را به سان نظام
ارگانيكی می انگاشت كه درست به همان گونه ارگانيسم هاي زيست شناختی كار مي كنند .از جمله قياس هاي كنت ، مقايسه ی ارگانيسم سلولها با خانواده ها ، بافت های زيستی با طبقات و كاستهای اجتماعی و مقايسه اعضای بدن با شهرها واجتماعات بود
اسپنسر:
او نيز ارگانيسم را پذيرفته بود ،ولي اين نظريه در جامعه شناختی او به گونه ناخوشايندی با فلسفه فايده گرايانه همراه بود.
اين فايده گرايی باعث شده بود كه بر کنشگران خود محور تاكيد ورزد .اسپنسر ميان ارگانيسم هاي اجتماعی و زيستی همانندی هایی می ديد   :
۱- هر دو ارگانيسم (اجتماعی و فردی) رشد و توسعه می يابند.
۲- در هر دو ارگانيسم افزايش در حجم به افزايش در پيچيدگي و تمايز منجر می شود.
۳- تمايز در ساختارها در هر دو ارگانيسم به تمايز در كاركرد منجر می شود .
۴- اجزای هر دو ارگانيسم به هم وابسته اند ،به طوری كه هر گونه دگرگونی در جزء به دگرگونيها در اجزای ديگر می انجامد.
۵- سرانجام اينكه خود هر يك از اجزا ی پديده های فردی و اجتماعی را می توان به عنوان يك ارگانيسم در نظر گرفت . .(ازاد ارمکی ۱۳۸۶ ص ۲۸)
دوركيم    :
دركل بايد گفت كه علاقه دوركيم به واقعيت های اجتماعی،در واقع علاقه اش را به اجزای ارگانيسم اجتماعی و روابطشان و نيز تاثير آنها بر كل جامعه منعكس می سازد .مهمترين كار دوركيم اين بود كه ميان مفهوم ((علت اجتماعی)) ومفهوم((كار كرد اجتماعی)) تمايز قائل بود.
در بررسی علت های اجتماعی: بايد توجه كرد كه يك ساختار معين چگونه بوجود آمده و چرا يك چنين صورتی را به خود گرفته است.
اما در بررسی كاركرد های اجتماعی: بايد توجه كرد كه يك ساختار معين چه نيازی را برابر يك نظام گسترده تر برآورده می سازد. .(آزاد ارمکی ۱۳۸۶ص ۲۹)

نظريه قشر بندی كاركردی

درسال (۱۹۴۵)مطرح شد اين نظريه به وسيله ی دیویس كینگزلی و ويلبرت مور مطرح شد و شايد شناخته شده ترين كار در نظريه ساختاری – كاركردی باشد ، آنها آشكارا گفته اند كه اين نظريه را به گونه ای جهانی وضروری در نظر می گيرند . آنها استدلال می كنند كه هيچ جامعه ای در جهان نبوده كه قشر بندی نشده يا كاملا بدون طبقه باشد، از ديد آنها قشر بندی ضرورت كاركردی دارد                                   ۱- برخی از سمت ها از سمت های دیگر خوشایندترند.
۲- برخی از آنها برای بقای جامعه مهمترند.
۳- سمت های گوناگون اجتماعی ، تواناییها و استعدادهای متفاوتی را ایجاب می کند
این قضایا به سمت هایی توجه دارند که از نظر کارکردی برای جامعه مهمترند . به نظرآنها همان سمت هایی که در نظام قشربندی از همه بلند پایه ترند از همه نیز ناخوشایندترند ولی برای بقای جامعه مهمترند و جامعه باید پاداش های بیشتری برای این سمت ها قایل شوند تا افرادی که این سمت ها را دارند فعالانه تر کار کنند . دیویس و مور آشکارا گفته اند که قشربندی یک تمهید است که ناخود آگاه شکل می گیرد.در واقع،هر جامعه ای به چنين نظامی نياز دارد و همين نياز يك نوع نظام قشر بندی را بوجود می آورد . آنها قشر بندی را به عنوان يك ساختار درنظر می گيرند و ياد آور می شوند كه قشر بندی نه به افراد درون نظام قشر بندی ،بلكه به نظامی از سمت ها اطلاق می شود و بر اين تاكيد دارند كه چگونه سمت ها را مشخص درجات متفاوتی از حيثيت را با خود يدك می كشند و همین نظام آدمها را به سوی سمت های در خور انسان سوق می دهد.
انتقادات بنیادین این نظریه:
۱- این نظریه جایگاه ممتاز کسانی که قدرت و حیثیت و پول را در اختیار دارند تحکیم می کند.
۲- چون در گذشته ساختار اجتماعی قشربندی وجود داشته پس در آینده نیز باید تداوم یابد.
۳- تصور اینکه سمت های کارکردی از نظر اجتماعی متفاوتند چندان قابل دفاع نیست (رفته گر و مدیر تبلیغات)
۴- اینکه سمت های بالای جامعه کی در اختیار افراد فرودست گزارده نشده است تا عدم کارایی یا عدم صحت آنها به اثبات برسد.                      http://sociologicaltheories.blogfa.com/page/tabaghat.aspx

 نظریه کارکرد گرائی ساختاری تالکت پارسونز

تالکوت پارسونز نظریه پرداز معروف امریکایی یکی از صاحب نظران بنام است که آثارش به نظریه های اجتماعی کمک فراوانی کرده است و در واقع یک سهم مهمی را در شکل گیری مکتب کارکردی ساختی داشته است  و نظریه وی مسلط ترین نظریه جامعه شناختی بین سالهای ۱۹۵۰ و ۱۹۷۰ در جامعه شناسی امریکا بوده است و به چهار دلیل برای جامعه شناسی در آمریکا مهم بود:

۱- نظریه پردازان بزرگ اروپایی ( دورکیم ، وبر ، پارتو ) را به قشر وسیعی از مخاطبان آمریکایی معرفی کرد .
۲- تقریباً هیچ توجهی به مارکس نکرد و همین موجب شد که نظریه مارکسیسم در آمریکا مشروعیت نداشته باشد.
۳- نظریه پردازی جامعه شناسی را فعالیتی مشروع و مهم نمایاند .
۴- از نظریه های ویژه ای در جامعه شناسی دفاع کرد که بعدها تاثیر عمیقی بر این رشته گذاشت.

  درواقع وی با قرار گرفتن در کرسی جامعه شناسی هاروارد به جای سورکین مکتب کارکری ساختی را بنا نهاد
پارسونز معتقد است یک کارکرد[۱] مجموعه فعالیت هایی است که در جهت برآوردن یک نیاز یا نیازهای اجتماعی انجام می گیرد بر اساس این تعریف چهار تکلیف را برای همه ی نظام ها ضروری می داند :
۱- تطبیق[۲]: یعنی هر نظامی باید با محیطش سازگاری ایجاد کند و محیط را با نیازهایش سازگار کند.
۲- دستیابی به هدف[۳]: هر نظامی باید هدف های اصیل خود را تعیین کند و به آنها دست یابد .
۳- یکپارچگی[۴] : هر نظامی باید روابط متقابل اجزایش را تنظیم کند.
۴- سکون یا نگه داشت الگو[۵] : هر نظامی باید انگیزش های افراد و الگوهای فرهنگی آفریننده و نگهدارنده یاین انگیزش ها را ایجاد نگهداری و تجدید کنند .این چهار تکلیف با چهار نظام کنش پیوند دارد که به شرح زیر است:

الف) ارگانیسم رفتاری[۶]  ب) نظام شخصیتی[۷]   د)نظام فرهنگی[۸]   ج) نظام اجتماعی[۹]

نظام کنش

کارکرد هر نظام

۱- نظام اجتماعی

انسجام

۲- نظام فرهنگی

الگوی حفظ یا نگهداری

۳- ارگانیسم رفتاری

انطباق

۴- نظام شخصیتی

دست یابی به هدف

نظام اجتماعی : از مجموعه ای از کنشگران فردی ساخته میشود که در موقعیتی که دسته کم جنبه فیزیکی یا محیطی دارد با همدیگر کنش متقابل دارد این کنشگران بر حسب گرایش به ارضای حد مطلوب برانگیخه میشود و رابطه اشان با موقعیتهایشان و همچنین با همدیگر بر حسب و به واسطه یک نظام ساختار بندی فرهنگی و نمادهای مشترک مشخص میشود .
پارسونز واحد بنیادی در بررسی نظام اجتماعی را آميزه ي نقش و منزلت می گيرد و همچنین ارزشها و هنجا رها را در تحلیل فرد به کار میگیرد . منزلت به یک جایگاه ساختاری در داخل نظا م اجتماعی اطلاق میشود و نقش همان کاری است که یک کنشگر در همان موقعیت انجام میدهد . کنشگر بر حسب اندیشه و اعمال در نظر گرفته نمی شود بلکه بر حسب موقعيتی که در نظام اجتماعی دارد .
پارسونز شیوها ی انتقال ارزشها و هنجارها را طی روند اجتماعی شدن وملکه ذهن شدن ( ارزش بصورت بخشی از وجود کنشگر یا وجدان اجتماعی او در می آید ) میشناسد و می گوید :ترکیب الگوهای جهت گیری ارزشی که به وسیله کنشگر طی روند اجتماعی شدن بدست می آید با ید تا اندازه ی زیادی نتیجه ی کارکرد ساختار نقش بنیادی و ارزش های مسلط نظام اجتماعی باشد.
پارسونز چنین تصور می کرد که کنشگران در فرایند اجتماعی شدن گیرندگانی منفعلند واجتماعی شدن را فرایندی محافظه کارانه ای می داند که طی آن تمایلات نیازی کودکان را به جامعه پیوند می دهد و همین نظام اجتماعی وسایل برآورده شدن این تمایلات را فراهم می سازد .
پارسونز اجتماعی شدن را یک تجربه عمرانه می انگارد . اجتماعی کردن و نظارت اجتماعی در این نظام مکانیسم های اصلی اند (البته هر نظام اجتماعی باید در برابر برخی از تنوعات و کجروی ها مدارا کند) یک نظام اجتماعی انعطاف پذیر نیرومندتر از نظام اجتماعی است که تا ب هیچ گونه کج رو ی را ندارد .
پارسونز چهار خرده نظام را نام میبرد که در جهت تثبیت وتکمیل توازن کارکرد دارند
۱) اقتصاد [۱۰]: اقتصاد که کارکردش تطبیق با محیط از طریق کار تولید و تخصیص برای جامعه است .
۲) سیاست[۱۱] : کارکردش دستیابی به هدف از طریق پیگری هدفهای اجتماعی و بسیج کنشگران و منابع در جهت این هدف است
۳) نظام اعتقادی[۱۲]: کارکردش سکون از طریق انتقال فرهنگ به کنشگران است
۴) عرف اجتماعی[۱۳] : کارکردش یکپارچگی است ( قوانین ). همین عرف است که عناصر سازنده جامعه را هماهنگ میسازد .

۲) نظام فرهنگی :
پارسونز فرهنگ را نیروی عمده ای می انگاشت که عناصر گوناگون نظام اجتماعی را به همدیگر پیوند می دهد .فرهنگ میانجی کنش متقابل میان کنشگران است و شخصیت و نظام اجتماعی را با هم ترکیب میکند . فرهنگ این خاصیت را دارد که کم و بیش میتواند بخشی از نظامها ی دیگر گردد .
پارسونز فرهنگ را نظام الگو دار و سامانمندی از نمادها میداند که هدفهای جهت گیری کنشگران ، جنبه های ملکه ی ذهن شده نظام شخصیتی و الگوهای نهادمند نظام اجتماعی را در بر میگیرد .
قابلیت انتقال و اشاعه فرهنگ از نظامی به نظام دیگر از خصلت نمادین ذهنی فرهنگ ناشی میشود .پارسونز به این نتیجه میرسد که معیارهای اخلاقی همان “شگردهای یکپارچه کننده و حاکم بر نظام کنش ” میباشند .
در نظریه پارسونز فرهنگ یک نظام مسلط است و او خود را یک جبر گرای فرهنگی می نامد .

۳)نظام شخصیتی :
این نظام در لفافهای از سایر نظامها پرورده شده وشکل میگیرد با این همه به جهت پیوندهایش با ارگانیسم خود و بی همتایی تجربه زندگی شخصی به یک نظام مستقل تبدیل میشود . پارسونز شخصیت را ” نظام سازمان یافته ای از جهت گیری و انگیزش کنش کنشگر فردی می انگارد ” . پارسونز و شیلز تمایلات نیازی را مهمترین واحدهای انگیزش کنشی و عنصر سازنده شخصیت میداند .آنان تمایلات نظامی را از کششها جدا میدانند و میگویند : کششها همان گرایشهای فطری و ” انرژی جسمانی که کنش را امکان پذیر میسازد ” میباشند .
پارسونز میان سه گونه تمیلات نیازی بنیادی تمایز قایل میشود :
۱- نخستین گونه کنشگران را وامیدارند تا در روابط اجتماعیشان به دنبال عشق ـ تایید و … بروند .
۲- دومین گونه ، ملکه ذهن شده ای را در بر میگیرد که کنشگران را به رعایت معیارهای گوناگو ن وا میدارند .
۳- سومین گونه ، چشمداشتهای نقشه کنشگران را به دادن و ستاندن پاسخها ی متناسب سوق میدهد .
پارسونز از نظام شخصیتی انفعالی که نقطه ضعف آشکار نظریه ی او به شمار می آید ،به نظر می رسد که آگاه بوده است.او در این موارد کوشیده است تا به شخصیت قدری خلاقیت ببخشد.
۴ ) ارگانیسم رفتاری :
این نظریه را فقط برای این در نظریه اش گنجانده بود که منبع انرژی برای نظام های دیگرش بود.

نظریه تکاملی پارسونز

پارسونز جهت مقابله با انتقاداتی که نظریه ی وی را ایستا و فاقد قابلیت برخورد با دگرگونی اجتماعی می دانستند ؛سرانجام از سال ۱۹۹۶ به بعد به بررسی دگرگونی اجتماعی و بویژه تکامل پرداخت . نخستین عنصر سازنده اش در این کار فرایند تمایز بود . او فرض را بر این گرفته بود که هر جامعه ای از یک رشته خرده نظام ساخته می شود که از نظر ساختار و کارکرد با هم متفاوتند . پس با تکامل یافتن جامعه خرده نظام های جدید تمایز می یابند و البته اینها باید تخصیص یافته تر و تطبیق پذیرتر باشد پس از نظر نظام تکامل یافته تر نظام متعالی تر است و جنبه رشد تطبیق پذیری چرخه دگرگونی تکامل را به وجود می اورد.
جامعه دستخوش تکامل باید از نظام انتسابی به سوی یک نظام دستاوردی حرکت کند.به عبارتی مشارکت افراد وگروههایي که از سهیم بودن کامل در گرداندن نظام محروم بوده اند باید از محرومیت رها یی یابند و اعضای جامعه فرد گردنند همچنین با تمایز یافتن بیش از پیش ساختارها و کارکردهای اجتماعی نظام ارزشی جامعه نیز دستخوش تغیر شوند.
پارسونز رخداد تکامل را مرحله به مرحله و غیر خطی می انگارد و سه مرحله گسترده را در این فرایند نام میبرد که بر پایه ابعاد فرهنگی این مراحل را از هم جدا میسازد . ۱- ابتدایی ۲- میانی ۳- نوین
تحول اساسی در انتقال از مرحاه اول به مرحله دوم توسعه زبان بویژه زبان نوشتاری است وتحول بنیادی از میانی به نوین قواعد نهاد مند نظم هنجار بخش یا قوانین است به هر حال تحلیل پارسونز از تکامل کوشش است برای به نظم کشیدن گونه های ساختاری و ارتباط متوالی آنها ، پس نوعی تحلیل ساختاری تطبیقی بشمار میرود.

http://sociologicaltheories.blogfa.com/page/takamoli.aspx

الگوی كاركردگرايی ساختاری رابرت مرتن[۱۴]:

مرتن در سال ۱۹۱۰  در فیلادلفیا یکی از ایالتهای کشور همریکا به دنیا آمد و پس از گذراندن مقاطع تحصیلی در رشته ئجامعه شناسی در دانشگاه تمپل و هاروارد به عنوان مربی در دانشگاه هاروارد مشغول به کار شد و به همراه لازارسفلد موجب شکل دهی مکتب کلمبیا شد اهمیت مرتن علاوه بر ابداع تحلیل کارکردی در ساماندهی جامعه شناسی و مدیریت سازمان جامعه شناسی آمریکایی است

مرتون شاگرد پارسونز‏‏‏‏‏‏‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏،كسی است كه تنها بيانيه مهم را در باره ی كاركرد گرايی ساختاری در جامعه شناسی نوشته است و آن در باره ی (قواعد تحليل كاركردی در جامعه شناسی ) است .

اصول انتقادی مرتون
۱- اصل وحدت كاركردي جامعه كه براساس آن عناصر فرهنگي و فعاليتهاي اجتماعي در كل نظام اجتماعي- فرهنگي، داراي كاركرد هستند و جامعه متشكل از عناصري است كه با يكديگر وحدت دارند. مرتن با قبول درجه اي از وحدت، آن را به طور تام و تمام نپذيرفته و در مورد جوامع پيچيده و قطور يافته، صادق نمي داند
۲- اصل عموميت كاركردي كه براساس آن هر عنصر اجتماعي يا فرهنگي داراي كاركرد است.
۳- اصل ضرورت كاركردي كه هر عنصر فرهنگي- اجتماعي را براي جامعه ضروري قلمداد مي كند. مرتن با رد اين سه اصل كلاسيك، سه اصل ديگر پيشنهاد مي كند:
۱- جايگزيني كاركردها، به جاي اصل ضرورت كاركردي،‌بدينسان كه همانگونه كه عاملي به تنهايي مي تواند چندين كاركرد داشته باشد، عوامل متفاوتي مي توانند يك كاركرد داشته باشد.
۲- مفهوم كاركرد منفي[۱۵] با نتايجي كه مانع يا مزاحم تشكل و انتظام نظام مي باشند
۳- تفكيك بين كاركردهاي آشكار و پنهان در نظم، يا همنوايي نظام (وثوقي، ۲۴۲).

سه اصل مورد انتقاد مرتون که در تحلیل پیشینیان بود، عبارتند از:

در واقع مرتون اصطلاح کژکارکرد[۱۶] و کارکرد منفی[۱۷] را برای برخی ساختارها و رسوم بیان می‌دارد. ياد آوری اين نكته مهم است كه يك واقعيت اجتماعی می تواند برای واقعيت اجتماعی ديگر پيامدهای منفی داشته باشند،مرتون برای تصحيح اين چشم پوشی مفهوم (كژكاركرد) را مطرح ساخت درست همچنانكه ساختارها يا نهادها می توانند به حفظ بخش های ديگر نظام كمك كنند مي توانند پيامد منفی هم داشته باشند بر اساس این اصل، نه تنها همه جنبه‌های معیار جامعه کارکرد مثبت دارند؛ بلکه ضرورت دارند.

مرتون معتقد است باید آمادگی پذیرش این واقعیت را داشته باشیم که شقوق ساختاری و کارکردی گوناگون دیگری را می‌توان در داخل جامعه پیدا کرد.

کارکردگرایان ساختاری پیش از مرتون بر کارکردهای یک ساختار یا نهاد تأکید می‌ورزیدند؛ اما مرتون معتقد است، باید بر کارکردهای اجتماعی تأکید شود تا انگیزه‌های فردی.

 به عقیده مرتون کارکردها عبارتند از عملکردهایی که تطبیق با سازگاری یک نظام اجتماعی را امکان‌پذیر می‌سازند.

مرتون همچنين برای توضيح غلبه ی كاركردهاي مثبت بر منفی ،مفهوم تعادل خاص را مطرح ساخت، سودمندی اين مفهوم از اينجا ناشی مي شود كه جامعه شناسان را به مسأله اهميت نسبی كاركردها سوق مي دهد۰مثلا ً آيا برده داری براي جنوب كاركرد بيشتر داشت يا كژكاركرد )
مرتون همچنين براي پاسخگويی به مسائل گوناگون ناشی از عملكرد سازمانها و نهادها و گروهها ، مفهوم سطح تحليل كاركردي را مطرح كرد. و معتقد است در تحلیل کارکردی باید میان سطوح مختلف جامعه تفاوت قایل شد زیرا یک ساختار می‌تواند بخشی از جامعه کارکرد مثبت و برای برخی دیگری کارکرد منفی یا کژکارکرد داشته باشد.
بنابراین به طور کلی مرتون برای اثبات نظرخود مفاهیم جدیدی را وارد نظریه کارکردگرایی ساختاری نمود:

۱-  بی کارکردی ,بدین معنی که برخی اجزاء درگذشته کارکردهایی داشته اند ولی بدلیل پیشرفت جوامع درجوامع جدید دیگرکارکدی ندارند

۲-  کژکارکردی ,بدین منظور که اساسا همه اجزاء دارای کارکردمثبت نیستند وبرخی دارای کارکرد منفی وناهماهنگ با اجزاء می باشند

۳-  کارکردآشکار وپنهان , بدین منظور که برخی از اجزاء بجز کارکردآشکار دارای کارکردهای پنهانی نیز می باشند واین کارکردهای غالبا ناخواسته می باشند مانند :کارکرد یک بازیکن فوتبال که بجز کارکرد بازیکنی درتیم یک الگوی فرهنگی نیز پیدامی کند

نظریه برد متوسط

بحث مرتن حول این محور دور می زند که در جامعه خرده فرهنگها و خرده گروههای بسیاری وجود دارد که سایر پیروان مکتب کارکردگرایی

اندیشه جامعه شناسی مرتن با عنوان نظریه بردئ متوسط مطرح شده است از این رو در این قسمت بحث نظریه برد متوسط مرتن را در چهار بخش دنبال می کنیم : در آغاز به مبانی تحلیل کارکردی مرتن می پردازیم  سپس مبانی و ویژگی های نظری اش را ارائه می دهیم و در ادامه به چارچوب تحلیلی او اشاره می کنیم

نظریه برد متوسط  :

نظریه برد متوسط  در جامعه شناسی از نظر مرتن دارای چندین ویژگی است:

۱-                     راهنمای تحقیق و مطالعه تجربی است .

۲-                     به مطالعه سیستم های اجتماعی می پردازد .

۳-                     در پی مطالعه طبقات رفتار جمعی سازمان و تغییرات اجتماعی است .

۴-                     راهی در توضیح جزئیات غیر تعمیم یافته است.

۵-                     این نظریه بیشتر با تنوع سیستمهای تفکر جامعه شناختی رابطه دارد

مهمترين خدمت مرتن به كاركردگرايي، طرح كاركرد نامناسب يا منفي است كه راه را براي تحليل « تغيير » گشوده و اين مكتب را از ايستايي صرف، رهانيده است.

http://sociologicaltheories.blogfa.com/page/takamoli.aspx

   نقدي بر پارسونز

از جامعه شناساني كه آماج انتقاداتي در حوزه مبهم گويي  و كلي پردازي بوده اند پارسونز است وي در سطحي بسيار انتزاعي به پردازش نظريه خود پرداخته است  به شكلي كه “برخي جامعه شناسان مانند الگزاندر (۱۹۷۸)و منزيس (۱۹۷۷) كارهاي پارسونز را نوعي” خلط بدعت” و سردرگمي مي انگارند”.(ريتز، ثلاثي، ۱۳۸۴: ۵۳۲)

  همچنين گفته مي شود ” تحليل پارسونز  بيش از حد كل گرا است و پرداختي ناقص و موهوم از كنش اجتماعي دارد در نظر وي  تمايز ميان نظام اجتماعي ،نهاد ،ساخت اجتماعي روشن نيست واز اين حيث اختلاطي مشهود است  در واقع ساخت از نظر پارسونز و پيروانش چيزي جز دور باطل لفظي نيست “.(توسلي ،۲۰۱:۱۳۸۴)

سي رايت ميلز نيز انتقاداتي بسيار تندي به پارسونز كرده است  همچنين مرتن در اين باره مي گويد” راهبردهاي كساني چون پارسونز واقعا نظريه نيستند ،بلكه نظامهاي فلسفي هستند كه مدلولهاي متفاوت وزرق و برق معمارانه دارند و بي ثمر هستند

 به نظر مرتن اين گونه انگاره هاي نظري فراگير ناپخته اند ،زيرا مباني نظري و تجربي لازم براي تكميل آنها هنوز ريخته نشده است(ترنر ، لهسايي زاده، ۱۳۸۲ : ۸۷)

” ازديد انتقادي مرتن ،وقتي چنين بنيادي وجود ندارد آنچه به عنوان نظريه جامعه شناسي رشد مي كند  ،عبارت است از جهت گيريهاي عمومي نسبت به داده ها ، انواع دلالت كننده متغيرهايي كه نظريه پردازان بايد به طريقي آنها را به حساب بياورند به جاي احكام داراي صورت بندي روشن و قابل تغيير درباره روابط بين متغيرهاي مشخص شده .”( مرتون ،۴۷:۱۹۶۸

الگوی کارکردی

نقطه مشترک کارکردگرایان علی رغم اختلافاتی که با یک دیگر دارند پرداختن به الگوی کارکردی است ما ضمن بررسی برخی از شعب این مکتب که در اثر اختلاف به وجود امده است نخست به بررسی الگوی کارکردی که نقطه مشترک انهاست می پردازیم نخستین گام برای درک این بررسی مفاهیمی است که در این نظریه به کار می رود و ما در زیر به شرح انها می پردازیم:

تعریف کارکرد[۱۸]

برای فهم کارکرد مستقیم ترین راه این است که اثر و نتیجه هر پدیده را به صورت معلول ببینیم؛مثلا هدیه دادن چه اثر و نتیجه ای دارد؟ در واقع کارکرد هدیه ایجاد همبستگی اجتماعی است یعنی هدیه اثری ملموس در زندگی اجتماعی دارد.(توسلی ۱۳۷۱ ص ۲۱۶)

بنایراین کارکرد عبارت است از نتیجه ثمربخش و مفید عمل و رفتاری لست که عضوی در جریان زندگی و انجام دادن وظیفه اش نسبت به سیستم و به نفع سیستم و به هنگام ایفای نقش های اجتماعی[۱۹]  انجام می دهد پس تمام اجزا بر حسب نوع رابطه انسجامشان در مقابل سبستم و اجزا دیگر یک نوع وظیفه دارند.(تنهایی ۱۳۷۹ ص ۷۰)

انتقادات محتوایی وروش شناختی وارد بررویکردکارکردگرایی را شرح دهید؟

نقدهای واشکالات عمده برنظریه کارکردگرایی ساختاری

الف)اشکالات محتوایی

۱- بی توجهی به تاریخ,این نظریه ذاتا غیرتاریخی می باشد و به اندازه کافی به تاریخ به عنوان یک سازنده جوامع بی توجه می باشد

۲- بی توجهی به دگرگونی,کارکردگرایان ساختاری هرگونه تغییردر کارکرد اجزاء را مختل کننده نظم ووحدت وهماهنگی اجزاء می دانند و جامعه را ایستا  مورد بررسی قرار می دهند

۳- بی توجهی به کشمکش وتضاد, یکی از ایرادات اصلی بر این نظریه بی توجهی به تضاد در بین اجزاء جامعه می باشد آنها تضاد درمنافع افراد را مورد توجه قرار نداده اند وهمه اجزاء را هماهنگ فرض نموده اند درصورتی که تضادهای طبقاتی یکی از مسائل عمده در جوامع بشری بود

۴- بی توجهی به کنشگرهای خرد, کارکردگرایان بدلیل نقش بندی های تعیین شده برای اجزاء هرکنشگر را محکوم به حرکت درقالب نقش تعیین شده می بینند وحرکت خارج ازاین نقش را طرد می نمایند

اشکالات روشی شناسی ومنطقی

۱-  بیش ازحد کلانگر وانتزاعی می باشد و اساسا مبهم . نامشخص به بیان نظامهای اجتماعی می پردازد

۲-  عدم امکان بررسی تجربی ,این نظریه کار تحلیل تطبیقی را دشوار می سازد برای مثال یک نظام اجتماعی در یک کشور را نمی توان درکشور دیگر مطابقت داد

۳-  غایت اندیشی , بدین معنی که جای علت و معلوم دراین نظریه تغییر نموده و علت بوجود آمدن هر پدید را کارکرد آن بیان شده

۴-  این همان گویی, دراستدلال منطقی رعایت صغری کبری هر موضوع نشده واستدلال از جزء به کل و ازکل به جزء در مبادله می باشدو استنتاج اساسی نمی گردد.

http://www.un1384.blogfa.com/post-20.aspx

۱٫ كوزر و روزنبرگ ( ۱۳۸۴) ،  نظريه هاي بنيادي جامعه شناختي،  ترجمه فرهنگ ارشاد،  نشري ني

۲٫ گي روشه ، ( ۱۳۸۵) ، سازمان اجتماعي  ، ترجمه دكتر هما زنجاني زاده ، انتشارات سمت

۴٫ ريتزر ، جورج ، ( ۱۳۸۴) ، نظريه جامعه شناسي در دوران معاصر ، ترجمه محسن ثلاثي ، انتشارات علمي

۷٫  گيدنز ، آنتوني(۱۳۸۵)،  جامعه شناسي ،  ترجمه منوچهر صبوري ، نشر


[۱] Funiction

[۲] – Adaptation

Goal attainment [3]

[۴] -Integration

[۵] Latenly

[۶]      Biological Organism

Perosnality [7]

[۸] Cltural system

[۹] Social system

[۱۰]

[۱۱]

[۱۲]

[۱۳]

Robert Merton [14]

[۱۵] Dysfunction

[۱۶]

[۱۷]

[۱۸]  function

[۱۹]  Social Roles

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *